۱۳۹۵ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

رهبران حکومت ایران از افزایش شمار مسیحیان غافل نیستند

موج رشد و بیداری مسیحی در بین پناهجویان ایرانی و افغان،جمعی از ایرانیان و افغان با زمینه اسلام در کلیسای فارسی زبان در ترکیه غسل تعمید گرفتند. کلام مسیح آرام و آهسته مرزهای ایران را پشت سر می گذارد و رستگاری راستین را به همگان می شناساند که گرویدن ٢٠٠ ایرانی و افغان در طی این مراسم به مسیحیت خود گواه این واقعیت است. به اعتراف بسیاری از سازمان و ارگان‌های دولتی حکومت اسلامی حاکم بر ایران رشد و گسترش مسیحیت حتی در شهرهای مذهبی ایران نیز به طور کامل مشهود است و به اعتقاد برخی از نهادها و سازمان های مسیحی حدود ٣٠٠ تا ۴٠٠ هزار نوکیش مسیحی در کشور ایران زندگی می کنند.

یک کارشناس و پژوهشگر مسیحی در گفتگو با «محبت‌نیوز» ضمن اشاره به افزایش گرایش به مسیحیت در ایران می‌گوید، رهبران حکومت ایران از افزایش شمار مسیحیان غافل نیستند.

حکومت جمهوری اسلامی در طول چهار دهه حیات خود همواره برای ترویج اسلام ولایی و شیعه‎ی فقاهتی از هر روشی استفاده کرده است.

در حالی که بخش عمده‎ی جمعیت ایران در فقر و تنگدستی به سر می‎برند میلیاردها تومان سرمایه صرف سازمان‌ها و نهادهای اسلامی می‌شود و موازی با آن سازمان‌های امنیتی و قضایی هستند که برای اجرای احکام شرعی سفت و سخت برخورد می‌کنند.

در این بین اما کم نیستند ایرانیانی که نه تنها با تمام این تبلیغات و تهدیدها، طالب اسلام حکومتی و دین زوری نبوده بلکه انتخابی فرای آنچه حکومت سودای آن را در سر می پروراند، را طلب می کنند.

آمار دقیقی از تعداد نوکیشان مسیحی در ایران و کسانیکه در خانواده های مسلمان زاده شده اند که بعد به مسیحیت گرایش پیدا می کنند وجود ندارد، اما نشانه‌های زیادی وجود دارد که تجلی سرعت و رشد ‌روز افزون گرایش به مسیحیت در بین شهروندان ایرانی به خصوص قشر جوان کشورمان است که برخی از این نشانه ها به عبارت ذیل می باشند:

-سخنرانی‌های مراجع و علمای اسلامی که همواره هشدار می‌دهند گرایش مردم به مسیحیت، روز به روز افزایش پیدا کرده است.

-آمار تعداد زندانیان مسیحی و افزایش شمار دستگیری‌ها، احضار و بازجویی‌ها.

-افزایش هشدارهای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به رشد کلیساهای خانگی.

-افزایش آمار کشف کتاب‌مقدس و جزوات مسیحی، سی دی های بشارتی و …

-مهاجرت اجباری سالیانه هزاران نفر از شهروندان که به علت تغییر دین در ایران با تهدیدات امنیتی روبه رو شدند.

– افزایش تولید برنامه‌های ضدمسیحیت در صدا و سیما.

-افزایش روز افزون مخاطبین کانالهای تلویزیونی و سایتهای اینترنتی مسیحی ایرانی.

در همین ارتباط «مهران پور پشنگ» محقق و کارشناس کتاب مقدس، در گفتگو با «محبت نیوز» می‌گوید، طبق آمارهای غیررسمی، در سال‌های اخیر میلیون‌ها نفر در ایران به مسیح ایمان آورده‌اند که این تعداد بیش از جمعیت پیروان مسیحی در قبل و بعد از انقلاب است.

شبان کلیسای «شادی» در جنوب کالیفرنیا، پیش‎بینی کرده که احتمالن در طی دو دهه آینده، آمار مسیحیان از پنجاه درصد فراتر خواهد رفت که در آن زمان، اقلیت مذهبی محسوب نخواهند شد، نکته‌ای که به گفته‎ی او رهبران حکومت ایران هم از آن غافل نیستند.

این نویسنده کتاب‌های مسیحی با اشاره به آمار سازمان «درهای باز» در خصوص بدتر شدن وضعیت مسیحیان و سرکوب آنان توسط جمهوری اسلامی معتقد است: «واقعیت این است که بخشی از نظام جمهوری اسلامی خط مشی متفاوتی با اقلیت‌های مذهبی، قومی، فرقه‌های غیر شیعه، افراد سیاسی، هنرمندان و روزنامه‌نگاران و حتی ایرانیان مقیم کشورهای دیگر را دارد. در حالی که رئیس جمهور و وزیرانش فقط متمرکز امور سیاسی و اقتصادی هستند و غالبن عملکرد جناح دیگر نظام را مورد انتقاد قرار می‌دهند. با این توصیف، در گزارش‌های حقوق بشر به طور معمول کل نظام جمهوری اسلامی ایران مقصر قلمداد می‌شود».

شبان پور پشنگ، با اشاره به افزایش آزار و جفا به نوکیشان مسیحی در ایران افزود:«در طول تاریخ مسیحیت، امپراطوری روم، زرتشتی‌ها، هندوها، بودایی‌ها، مسلمانان و کمونیست‌ها موفق نشدند مسیحیت را در نطفه خفه کنند».

وی در پایان تاکید کرد، همانطور که عیسی خداوند فرمودند: «آسمان و زمین از میان خواهد رفت، ولی سخنان من تا ابد پابرجا خواهد ماند (مرقس فصل ۱۳ آیه ۳۱)” دشمنان کتاب مقدس هم می‌آیند و می‌روند، اما کتاب مقدس و مسیحیت باقی می‌ماند».

شبکه رادیویی “گفت‌و‎گو” بنگاه بی‌کیفیت جمهوری اسلامی بر ضدمسیحیت

تولید و ساخت برنامه‌های اسلامی با محتوای ضدمسیحی میزگردی در رادیو گفتگو برگزار شده، در این برنامه‌ که دو فارغ‌التحصیل حوزه علمیه قم کارشناس آن بودند در بخشی از برنامه اعلام شده؛ “تمام ادیان بدون ولایت پوچ و بی‌محتوا هستند و در بخش دیگری از آن کارشناس دینی با زیر سوال بردن الهیات مسیحی تاکید بر آن داشت که باور بر اینکه عیسی مسیح پسر خداست از اساس باطل و اشتباه است. در جمهوری اسلامی جریانی به راه افتاده که در گام اول مسیحیت پروتستان ( بشارتی) را به عنوان یک تشکیلات سکولار مطرح کند و سپس آن را در مقابل نظریه‎ی ولایت فقیه قرار دهد.

در ادامه پروژه‌ی مسیحیت‌ستیزی سازمان صدا و سیما، در تازه‌ترین برنامه تولید شده در رادیو گفت‌وگو عنوان شده چرا مسیحیان فیلم‌های اعتقادی تولید می‌کنند و یا وارد مسائل اقتصادی می‌شوند!

درحالی‌که علی‌محمد حلمی، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در یونان با رهبران کلیسای آتن، برای برگزاری نخستین دور از گفتگوی دینی اسلام و مسیحیت ارتدوکس در تهران توافق کرده، همزمان صدا و سیما رژیم به تولید برنامه‌های ضد مسیحیت که در اساس با ساختار مسیحیت در تضاد هستند ادامه می‌دهد.

سعید ارجمندفر، از حوزویان تندرو و استاد فلسفه در برنامه «شعبده شوم» با موضوع (بررسی مبانی الهیات آخرالزمانی و سینمای مسیحی صهیونیستی) با حضور رشیدی، مدرس دانشگاه تهران و کارشناس الهیات و ادیان که از شبکه رادیویی «گفت و گو» پخش شد گفته، «الهیات مسیحی صهیونیست تلفیقی از دو آرمان دینی مسیحیت و یهودیت است. به طوری که فقط در قالب‌های نو مطرح شده است».

وی در خصوص آخرالزمان در الهیات مسیحی، توضیح داد «آخرالزمان در الهیات مسیحی با بازگشت اولیه مسیح آغاز خواهد شد به طوری که در این بازگشت، مومنین از بین جامعه‌ی جهانی برگزیده شده و از حوادثی که خداوند برای عالم در نظر دارد، به دور خواهند ماند».

این عضو هیات علمی جامعه المصطفی همچنین مدعی شده: «جمعیتی که در بازگشت اولیه مسیح از بلا به دور می‌مانند، به اعتقاد مسیحیان افرادی هستند که هیچ گاه مرتکب شرک نشده و عمل گناهی را انجام نداده‌اند، تفکر صهیونیست همواره یک جریان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده و به هیچ عنوان یک نظام دینی نیست».

در ادامه این برنامه رشیدی هم گریزی به سینما زده و گفته سینمای غرب در سال‌های اخیر همواره سعی داشته تا بعد اعتقادی را در فیلم‌های خود پر رنگ کند.

وابسته نشان دادن مسیحیت به صهیونیست و پیوند دادند آن با جریان‌های اقتصادی و سیاسی و یا بهره‌گیری از سینما برای ترویج مسیحیت از جمله پروژه‌هایی است که در جمهوری اسلامی متوجه نهادهای دینی است.

آستان قدس رضوی یکی از بزرگترین بنگاه‌های اقتصادی با سودهای میلیاردی و نامعلوم است که حتی از پرداخت مالیات معاف است. ده‌ها و صدها کارخانه و تجارت که مستقیم و غیر مستقیم به نهادهای دینی جموری اسلامی مرتبط است و اقتصادی آلوده که در سال ۲۰۱۶ طبق گزارش سازمان شفایت بین‌الملل در جایگاه ۱۳۱ قرار دارد، خود دال بر وضعیت موجود است.

شعار «سیاست‌ ما عین‌ دیانت‌ ما و دیانت‌ ما عین‌ سیاست‌ ماست‌» بر پیشانی سران و متفکرین جمهوری اسلامی هک شده است.

از آن ‌گذشته باید پرسید چه میزان بودجه به طور سالیانه برای نهادهای فرهنگی صرف می‌شود؟ سرمایه ساخت فیلم‌ها و سریال‌هایی مذهبی با کیفیت پایین از کجا تامین می‌شود؟ آیا فیلم محمد رسول‌الله خود مصداق این نیست که اسلامیون انقلابی در سال‌های گذشته سعی کردند که مسائل اعتقادی را در فیلم‌های خود پر رنگ کنند؟

حال باید پرسید مشخص نیست منفعت تولید برنامه‌های ضد مسیحیت که کارشناسان مذهبی در آن به صورت یک طرفه تایید کننده یک دیگر هستند و برای هم سرِ تایید می‌جنبانند چه دردی از مردم و شنونده‌ها دوا می‌کند؟

۱۳۹۵ بهمن ۸, جمعه

نماینده مجلس خبرگان: مسیحیان با پول مسلمانان را جذب می‌کنند

یک عضو مجلس خبرگان ادعا کرده مسیحیان در جنگ‌های صلیبی کتاب‌های مسلمانان را غارت کردند و از روی آنها به علم و پیشرفت رسیده‌اند.

به گزارش«محبت‌نیوز» مولوی نذیراحمد سلامی، عضو مجلس خبرگان در نشستی که عصر روز، چهارم بهمن ۱۳۹۵ برگزار شد با بیان اینکه در قرون وسطی دنیای غرب در جهل و تاریکی به سر می‌برد مدعی شده، «پس از جنگ‌های صلیبی، دنیای مسیحیت گنجینه علمی مسلمانان را سوزاند و مقداری دیگر از کتب اسلامی را به غارت برده و از آسیا به اروپا منتقل کرد».

به گفته او «مبنای پیشرفت علوم همین گنجینه‌های به غارت رفته در جنگ‌های صلیبی بود. متاسفانه امروزه بسیاری از مسلمانان به دلیل پیشرفت‌های علمی اروپا را الگوی خود می‌دانند و پیرو آنها هستند».

وی تاکید کرده، ما نباید فراموش کنیم که مبنای پیشرفت غرب کتاب‌های ما مسلمانان بود، بنابراین باید دوباره به اقتدار خود در همه علوم بازگردیم.

نذیراحمد سلامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اینکه بسیاری از سرمایه‌های کشورهای مسلمان در اختیار دشمنان اسلام قرار دارد و در جوامع اسلامی فقر نیز بیداد می‌کند ادعا کرده «کار به جایی رسیده که مسیحیان با توزیع پول، امکانات و کالا میان فقرای مسلمان آنها را به سمت مسیحیت سوق می‌دهند».

حال باید دانست که جنگ های مذهبی بین گروه‌های اسلامی در سوریه و عراق و… موجب فرار میلیون‌ها مسلمان جنگ زده به سمت کشورهای اروپایی شده است و این در حالیست که اروپایی ها نه تنها برای جذب پناهجویان و آوارگان مسلمان پولی خرج نمی‌کنند، بلکه بلعکس این مسلمانان هستند که با تمام دشواری و مصائبی که در مهاجرت وجود دارد آن را به ادامه زندگی در بلاد اسلامی و هم‌کیش ترجیح می‌دهند.

۱۳۹۵ بهمن ۷, پنجشنبه

مسیحیان ایران و نیمه پنهان قتل‌های زنجیره‌ای در دوران هاشمی رفسنجانی

هاشمی رفسنجانی: هیچ مشکلی با مسیحیان ایران نداشتیم و نداریم !رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در آستانه زاد روز عیسای مسیح و سال جدید مسیحی در دیدار با اسقف اعظم ارامنه تهران گفت : “مسلمانان باید بر اساس دستورات کتاب آسمانی خویش، با مسیحیان دوستانه زندگی کنند.

مرگ هاشمی رفسنجانی بازخوانی صفحات خاک خورده زندگی مردی بود که در دوران فروغش در آسمان سیاسی جموری اسلامی هم به قتل عام مشهور بود و هم هوادارانش او را پدر اصلاحات می دانستند! مرگ علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تنها پایان زندگی یک سیاستمدار نبود، بلکه ورق خوردن برگی از دفتر پر رمز و راز جمهوری اسلامی بود که سمتی از آن تلاش برای پیشبرد انقلاب و ایدوئولوژی‌ ولی فقیه بود و طرف دیگر، حفظ قدرت و مقابله با هر مانعی که مسیر این حرکت را مختل کند.

هاشمی رفسنجانی مثل خیلی‌های دیگر از هم مسلکانش در نظام جمهوری اسلامی پرونده‌ای قطور در سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، ترور مخالفان داخلی و خارجی، شکنجه زندانیان سیاسی و اعدام‌های دهه‎ی ۶۰ دارد که همچنان بخش‌های پنهانی از آن دست نخورده و سربسته باقی مانده است.

اما اوج این رفتارهای ضد انسانی در دوران رفسنجانی به دهه‎ی هفتاد و زمانی که او رئیس جمهور ایران بود باز می‌گردد.

آن دوران که علی فلاحیان به عنوان وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی انتخاب شد و ماشین کشتار و سرکوب مخالفین، منتقدین سیاسی و اجتماعی و دگراندیشان مذهبی به حرکت افتاد و منتهی به قتل‌های زنجیری شد.

آذر ماه سال ۷۷ قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری و در پی آن محمدجعفر پوینده و محمد مختاری مقدمه‌ای شد تا در سال‌های بعد آمار قتل‌ها و ترورها به بیش از ۱۰۰ نفر برسد.

حذف‎های خونین نه فقط سیاسیون منتقد و نویسندگان، بلکه به دگراندیشان فرهنگی و مذهبی و اقلیت‌های دینی هم رسید که در صدر آنها مسیحیان قرار داشتند.

وضعیت جوامع دینی در دوران زمامداری رفسنجانی، نشانگر رنج مضاعف آنان است. تعقیب و آزار مسیحیان و بهائیان در دوران ریاست جمهوری او از اولیت‌های اصلی نهادهای امنیتی بود.

شهادت کشیش هایک هوسپیان مهر، مهدی دیباج و اعدام کشیش حسین سودمند همگی در زمانی رخ داد که رفسنجانی عنوان مرد دوم نظام را یدک می کشید. پر بی‎راه نیست که بگوییم رفسنجانی دست‎کم می توانست با اینگونه برخوردها مخالفت کند، در صورتیکه خود عامل و فرمانده این قتل‌ها نبوده باشد.

گرچه حامیان رفسنجانی به خصوص در جناح اصلا‌ح طلبان او را فردی میانه‌رو و معتدل معرفی می‌کنند، اما دوران ریاست جمهوری او سرآغاز مهاجرت گسترده و اجباری مسیحیان ایران شد.

مهدی خزعلی، از منتقدین مذهبی نظام جمهوری اسلامی در اظهاراتی تحت عنوان «پشت پرده‌های جنایات و قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷» که در تاریخ ۵ شهریور ۹۵ منتشرشده، در مورد قتل کشیش‌های مسیحی می‌گوید:«ببینید یکی از این باندهای وحشتناکی که وجود داره، سه تا دخترند که طعمه می‌شوند توسط مقام‌های امنیتی، برای اینکه ببینند دوتا کشیش مسیحی آیا تبشیر می‌کنند؟ آیا تبلیغ مسیحیت می‌کنند یا نه. این‌ها فکر می‌کردند در همین حد است که بروند و بگویند ما می‌خواهیم به کیش مسیحیت بیاییم و شما ما را تبشیر کنید. خوب به داخل خانه این دو کشیش می‌روند و بعد مابقی قضیه، مواجه می‌شوند. بااینکه در دیده چشم این سه دختر، آن کشیش‌ها کشته می‌شوند, قطعه‌قطعه می‌شوند و داخل یخچال می‌روند. بعدازآن از این‌ها می‌خواهند مصاحبه کنند که ما از طرف سازمان مجاهدین خلق مأموریت داشتیم این کشیش‌ها را بکشیم. خوب ناچار می‌شوند برای آزادی‌شان این مصاحبه را هم بکنند و بهشون قول می‌دهند این مصاحبه را بکنید آزاد می‌شوید».

در همان دوران یکه تازی هاشمی “سردار سازندگی” لقب گرفت، مسیحیان ایرانی، به ویژه مسیحیان فارسی زبان که شرایط را اینگونه می دیدند از ایران مهاجرت کردند. موج گریز  نوکیشان مسیحی و حضور آنان در کشورهای غربی میراث خفقان دوران رفسنجانی است که همچنان ادامه دارد.

در دوران زمامداری رفسنجانی، خفقان و وحشت سراسری چنان جامعه ایران را در برگرفته بود که هیچکس جرأت کوچکترین انتقاد حتی به مسائل اقتصادی را نداشت. اما سیر تحولات سیاسی ایران، رفسنجانی را در مقابل رهبری عالی جمهوری اسلامی قرار داد.

انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨، اوج رقابت‌های دو قطب مخالف در درون نظام حاکم بر ایران بود. جناح محافظه کار در مقابل جناح به اصطلاح اصلاح طلبی قرار گرفت که تنها دغدغه اش بازگرداندن ایران به دوران طلایی روح‌الله خمینی بود، دورانی که جنگ، پریشانی اقتصادی و سرکوب گسترده سیاسی ایران را به کشوری وامانده مبدل ساخته بود. این رویارویی درون حکومتی از رفسنجانی چهره‌ای متفاوت ساخت، در حالیکه ماهیت دعوای وی و رهبری نظام موضوع دیگری بود.

۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

دوره جدید نشست‌های ضدمسیحی و بسترسازی برای برخوردهای امنیتی بیشتر

در جمهوری اسلامی جریانی به راه افتاده که در گام اول مسیحیت پروتستان ( بشارتی) را به عنوان یک تشکیلات سکولار مطرح کند و سپس آن را در مقابل نظریه‎ی ولایت فقیه قرار دهد.

به گزارش «محبت نیوز» براساس اصل آزادی عقیده، تفسیر، تحلیل و حتی گرایش و حمایت از مکتب و آئین که ضدّیتی با اصول انسانی نداشته باشد منعی وجود ندارد. پیروان و حامیان نظریه‎ی ولایت فقیه نیز از این قاعده مستثنی نیستند، حتی انتقاد به دیگر ادیان اگر در چارچوب صلح و بی‎خطر باشد منتهی به رفتارها و عملکرد اسلامی به مانند داعشی و طالبانی نشود هم در دنیای دموکراسی تعریف شده است.

اما متاسفانه جمهوری اسلامی نه تنها در ایران برای پیروان دیگر ادیان و مذاهب محدودیت‌های شدیدی را اعمال می‌کند، بلکه از طریق همین جلسات نقد و بررسی برای مقابله‏ شدیدتر با دگراندیشان عقیدتی و دینی بسترسازی می‌کند.

همزمان، چون به طور مشخص برای ایجاد چنین موج‌هایی در جامعه که منتهی به برخورد امنیتی می‌شود یک اتاق فکر تصمیم‌گیری می‌کند می‎بینیم در عرض یک دوره‏ ی زمانی کوتاه دو یا سه روزه چندین نشست و جلسه و هم‌اندیشی ضد مسیحیت یا سکولاریسم برگزار می‌شود، سخنرانان در مباحث یک طرفه هر آنچه باید برای تفسیر و تحلیل در ضد با آئین‌ها و مذاهب غیراسلامی بگویند درست یا غلط بیان می‌کنند در گام دوم دستگاه‌های تبلیغاتی و خبرگزاری‌های حکومتی و صدا و سیما با حجم گسترده‌ای آنها را منتشر و تبلیغ کرده و در نهایت چند ماه بعد آثار آن را در قالب دستگیری و احضار جمع زیادی از نوکیشان مسیحی، دگراندیشان مذهبی و حتی در ابعادی دیگر حمله به بهائیان، دراویش و دستگیری دوتابعیتی‌های و دریافت بودجه برای مقابله فرهنگی و پدیده‎ی نفوذ می‎بینیم.

در یکی از تازه‌ترینِ این جلسات غلامعلی حداد عادل رئیس شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی، گفته سکولاریسم خواستار گسترش جریان تصوف، در برابر فقاهت است و تلقی یکسانی از این جنبه با مسیحیت دارد.

این اظهارات در حالت طبیعی کاملن قابل توجیه است و یک نظریه پرداز با نفوذ در حکومت در یک جلسه آن را عنوان کرده است. اما بازتاب این قبیل صحبت‌ها که به نوعی تحریک کردن نهادهای تصمیم‌گیری و امنیتی است، آن می‎شود که جعفر سبحانی٬ از مراجع تقلید تندرو٬٬ همزمان خواستار نظارت دقیق بر چاپ و انتشار کتب در ایران شده و گفته «نباید کتب ضد دین و ضد انقلاب مجوز انتشار و چاپ بگیرد» و همزمان صادق لاریجانی٬ رئیس قوه قضائیه می‌گوید، آنهایی که معتقد به جدایی دین از سیاست٬ نقش نفوذی را بازی می‌کنند.

یکی از پروژه‌های اصلی سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی هم این است که به فرمان سیدعلی خامنه‌ای جلوی نفوذ را بگیرند. دامنه‌ی نفوذ هم آنقدر وسیع تعریف کردند که حتی یک فیلم سینمایی یا انتشار یک کتاب خلاف ایده‌های اسلامی ممکن است با اتهامات امنیتی و جاسوسی روبه رو شود.

در چنین فضایی نتیجه‎ی جلسات اندیشمندان اسلامی و حکومتی ضدمسیحیت منتهی به پرونده ‏سازی و فضاسازی علیه مسیحیان و بویژه نوکیشان مسیحی می‌شود و چون قوه‌قضائیه از این تفکرات تاثیرپذیر است دستور برخورد می‌دهد و نیروهای امنیتی وارد کارزار می‎شوند و در نتیجه ده‌ها دگراندیش پشت میله‌های زندان قرار می‌گیرند.

«انقلاب ماندگار» از برنامه‎هایی است که اخیرن رادیو گفتگو جمهوری اسلامی پخش می‌شود و فصل تازه‎ای را از همسان قرار دادند مسیحیت پروتستان و سکولاریسم کنار هم آغاز کرده و عنوان می‌کند که هر دوی آنها به دنبال نفوذ در اسلام هستند.

محمد شجاعیان از روحانیون حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در برنامه روز چهارم بهمن ماه رادیو گفتگو مدعی گردیده:«کلیسا در گذشته دروس سنتی تدریس می‌کرد، اما امروز فرق کرده دروس سکولار تدریس می‌کند».

شبیه همین اظهارات را در جلسه آموزشی «طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی» در دفتر تبلیغات اسلامی عنوان کرده و گفته مسیحیت و سکولاریسم را در کنار هم قرار داده است.

او در همین جلسه از حاضرین پرسیده «اگر حجاب تبلیغ اسلام است، آیا استفاده از گردنبند صلیب، ترویج مسیحیت نیست؟» بعد هم تاکید کرده «در اداره کشور، باید دقت کنیم چون تلاش بسیار گسترده‌ای برای ناکارآمد جلوه دادن حکومت دینی در جریان است، زیرا اگر حکومت دینی کارآمد باشد، بنیان سکولاریسم فرو می‌پاشد».

تمام این اظهارنظرها و بسترسازی‌ها و چراغ سبز نشان دادن به برخوردهای قهری با نوکیشان مسیحی و دگراندیشان از چنین فضاهایی آغاز می‎شود که امثال حداد عادل با کمگ دستگاه‌های تبلیغاتی نظام آغازگر آن است.

کودکان کار در میان خشونت خیابان‌ها




به طور معمول هویت و شخصیت انسان در دوران کودکی و تا زمان رسیدن به بلوغ- شکل می‌گیرد و سال‌هاست که طبق اصول علمی، ریشه‌ی مشکلات انسان‌ها را در کودکی آن‌ها جستجو می‌کنند. خشونت علیه کودکان و هر نوع کودک آزاری می‌تواند به عنوان یکی از شدیدترین انواع خشونت قلمداد شود که می‌تواند جراحاتی پایدار را پدید آورد.
کودکانی که در میان خیابان‌ها، محروم از سرپرست و محیط آموزشی مناسب و همراه با فشارها و محدودیت‌های فراوان رشد می‌کنند، جزو آسیب‌پذیرترین کودکان هستند؛ این کودکان -چه پسر و چه دختر- که این روزها در بسیاری از مناطق باید با سرما و فشارهای شدیدتر جسمی نیز مقابله کنند، در معرض انواع و اقسام آسیب‌ها و حتی آزارها و خشونت‌های جنسی قرار دارند و تا به این‌جا هنوز نتوانسته‌ایم کار زیادی برای حل این مشکلات انجام دهیم.
هر چند آمار ثابت و دقیقی وجود ندارد اما جدیدترین آمارهای رسمی که توسط مراکز آمار ایران و نهادهای مسئول یا مرتبط یعنی بهزیستی، شهرداری و شورای شهر و غیره اعلام شده است، وجود بین هفت تا بیست هزار کودک کار در تهران را تایید کرده‌اند. این در حالی است که ان.جی.او ها، جمعیت‌ها و مراکز غیردولتی فعال در زمینه‌ی کودکان کار از تعداد بالاتری خبر می‌دهند که البته متفاوت بودن فاکتورهای آماری، یکی از علل این اختلاف است.
اما خشونت چیست؟ خشونت می‌تواند به شکل‌های ملموسی نظیر سیلی زدن یا وادار کردن کودک به انجام هر کاری همراه با زور و ارعاب و یا در شکل‌های دیگر و پنهانی خشونت، نظیر: تحقیر، بی توجهی، گرسنگی دادن و غیره اعمال شود که هر چند عوارض نوع دوم مانند خشونت و برخورد مستقیم فیزیکی، قابل مشاهده نیست اما اثر مشابهی در روح و روان کودک دارد.
گاهی مشاهده می‌شود که برخی از مردم، به عنوان مثال بعضی رانندگان یا مغازه داران و اهل کسب که از یک طرف این کودکان را مزاحم کسب و کار و زندگی خود می‌بینند و از طرف دیگر به این نکته علم دارند که این کودکان از پشتیبانی قانونی و حقوقی برخوردار نیستند، به راحتی این کودکان را مورد توهین، تحقیر، خشونت فیزیکی و یا حتی تحقیر یا آزار جنسی قرار می‌دهند. در موارد دیگر این کودکان توسط افرادی که به مشکلات و ناهنجاری‌های جنسی و روحی مبتلا هستند، مورد سوءاستفاده و یا تجاوز قرار می‌گیرند، بدون آن‌که راهی برای پیگرد وجود داشته باشد؛ خصوصا که غالب این موارد گزارش و ثبت نمی‌شوند. حتی امکان دارد که کودک به علت عدم بلوغ یا عدم شناخت نسبت به ماهیت اتفاقی که تجربه کرده است و یا حتی برای جلوگیری از به خطر افتادن و از دست ندادن جایگاهش در میان جمع کودکان همسن یا بزرگ‌تر که در کنار او کار می‌کنند، و یا از ترس تنبیه و مورادی از این دست، از ابراز و بیان آن هم خودداری کند. مسلماً می‌دانید که تاخیر در افشا شدن آزارها و سوءاستفاده‌های جنسی در مورد کودکانی که در شرایط معمول‌تری قرار دارند نیز مسئله‌ای طبیعی محسوب می‌شود.
در این‌جا باید توجه داشت که وقتی گفته می‌شود “آزار جنسی” یا “سوءاستفاده‌ی جنسی”، لزوماً به معنای تجاوز نیست و می‌تواند به شیوه‌های مختلفی دیده شود. آزار جنسی به هر رفتار و عملی گفته می‌شود که با ماهیت غیر انسانی و همراه با ضربه زدن به جسم یا شخصیت قربانی و در شکل روابط و رفتارهای جنسی باشد. تحقیر و آزار جنسی ممکن است تنها به شکل کلامی باشد یا به هر شکل دیگر که تعریف و توضیح آن‌ها طولانی و تخصصی است. در هر صورت اثر هر نوع آزار جنسی در کودکان بسیار عمیق خواهد بود.
کودکان بی سرپرست و بدسرپرستی که در خیابان‌ها کار می‌کنند، مجبور هستند که بسیار زودتر از دیگر همسن و سالان خود بزرگ شوند! خشونت علیه این کودکان تا حدی عادی شده است و خود من نیز شخصاً شاهد موارد زیادی بوده‌ام که یک راننده، یا مغازه‌دار، یک رهگذر و حتی کارتن خواب یا دستفروشی بزرگسال به دلایل مختلف، به عنوان مثال بعد از سماجت این کودکان در فروش اجناسشان یا پاک کردن شیشه‌ی یک خودرو یا حتی به علت نشستن در محلی نامناسب و مشاهده‌ی دعواهای کودکانه و شنیدن سر و صدای بلند این کودکان، به راحتی کودکی را مورد فحاشی‌های رکیک یا حتی ضرب و شتم قرار می‌دهند؛ و بعضاً اتفاق می‌افتد که کودک بزرگ‌تر یا کسی که سرپرست کودکان است و می‌خواهد آن‌ها را به خانه یا محل استراحتشان ببرد، ناگهان می‌گوید “یکی از دخترها نیست!”… فاجعه به همین راحتی اتفاق می‌افتد و شاهد مواردی بودم که برادر که خود نیز مشغول کار و دستفروشی بوده، سراسیمه دنبال خواهرش می‌گردد. بعد از چند ساعت و یا گاهی پس از چند روز دختر گمشده باز می‌گردد اما صحبتی از آن‌چه گذشته نمی‌کند. در موارد دیگر، راننده سعی در سوار کردن دختربچه می‌کند اما پس از بلند شدن صدای جیغ و گریه‌ی آن دختربچه و حضور پسرهای بزرگ‌تر، منصرف می‌شود و محل را ترک می‌کند. از طرف دیگر در موردهایی وحشتناک‌تر خانواده یا اطرافیان کودک، عمداً و به قصد درآمد بالاتر کودک را تحت سوءاستفاده قرار می‌دهند.
مشاهدات و اتفاقات ناگوار زیاد است اما بیان همه‌ی آن‌ها نه دردی را دوا و نه از تکرار این‌گونه مسائل جلوگیری می‌کند. حل هر معضل اجتماعی نیاز به تصمیم و حمایت جمعی و اقدام دارد. این که چند درصد این کودکان ایرانی هستند و چند درصد مهاجر یا از اتباع غیرقانونی هم، تغییری در صورت مسئله ایجاد نمی‌کند و نمی‌تواند هویت انسانی و حقوق این کودکان را زیر سوال ببرد. این‌جاست که باید از مردم و از مجموعه‌ها و نهادهای مسئول درخواست یاری نموده و توقع پاسخ مثبت داشته باشیم. اهدای پول نقد به یک کودک بدسرپرست، کمکی به زندگی او نمی‌کند و حتی می‌تواند شرایطش را بدتر کرده یا باعث ترویج کار کودک شود، اما لااقل می‌توانیم همه‌ی کودکان را برابر بدانیم و با رفتاری مناسب در کنار آن‌ها باشیم.
هر شهروندی که قصد کمک به این کودکان را داشته باشد، می‌تواند از راه یک تحقیق مختصر یا جستجوی اینترنتی با سازمان‌ها و جمعیت‌های فعال در این زمینه و مراکز بهزیستی آشنا شود و بدون این‌که زمان زیادی صرف کند، وظیفه‌ی انسانی خود را انجام دهد و سهم مهمی در این حرکت جمعی داشته باشد.
در پایان باید خاطر نشان کرد که حرکات سمبلیک و سطحی که از سر ترحم و توسط برخی افراد و جمعیت‌ها انجام می‌شود نیز می‌تواند باعث ادامه یافتن این معضلات شود. مبارزه‌ی ریشه‌ای با این معضل، خصوصاً از طریق آموزش و فرهنگ سازی چیزی است که نیاز امروز ما است. همین‌ط‌ور باید در نظر داشت که آموزش مسائل جنسی و اجتماعی به کودکانی که بیش‌تر در معرض فشار و آسیب قرار دارند، می‌تواند مانع بسیاری از اتفاقات شود. زمان زیادی برای نجات یک کودک خیابانی وجود ندارد؛ پس از آن‌که خشونت خیابان‌ها او را به جنون برساند یا به بیماری‌های سخت و پیشرفته‌ی روحی و جسمی دچار شود، کار ما بسیار سخت و یا حتی غیرممکن می‌گردد. پس همین حالا شروع کنید؛ وظیفه‌ی شما بسیار آسان خواهد بود.

۱۳۹۵ بهمن ۴, دوشنبه

موج جدید اخراج دانشجویان بهایی از دانشگاه‌ها: محرومیت از تحصیل به دلیل اعتقادات مذهبی



نیما ایقانیان دانشجوی رشته عمران از دانشگاه علم و صنعت که در کنکور سراسری با رتبه 155 مشغول تحصیل بود به دلیل اعتقاد به آیین بهایی از دانشگاه اخراج شد

یکی از شش دانشجو بهایی که طی هفته‌های اخیر به دلیل بهایی بودن از دانشگاه آزاد رودهن اخراج شده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «حدود سه هفته پیش من به همراه سه پسر و دو دختر بهایی که در مقطع کاردانی و کارشناسی رشته‌های معماری و عمران تحصیل می‌کردند توسط حراست دانشگاه اخراج شدیم. اخراج همگی ماه طی روند مشابهی با کمی تفاوت در جزییات اتفاق افتاد.»

این شهروند بهایی که به دلیل تبعات امنیتی، خواست نامش فاش نشود در توضیح چگونگی روند اخراجش از دانشگاه آزاد رودهن به کمپین گفت: «پنج هفته پیش طی تماسی به من گفته شد که پرونده تحصیلیم ناقص است و باید به بایگانی مراجعه کنم. اما در دفتر بایگانی به من گفته شد باید به حراست بروم، حراست هم مرا به رییس آموزش دانشگاه ارجاع داد و در آنجا شخصی که مسئول بود گفت شما مسلمان هستید؟ گفتم من برای کنکور امتحان معارف اسلامی دادم اما بهایی هستم. گفت پس بیا روی فرمت بنویس که بهایی هستی. من هم نوشتم. اما الان فکر می‌کنم در واقع با نوشتنم مدرک برای اخراجم به آنها دادم. چند روز بعد وقتی وارد سایت دانشگاه شدم، دیدم درس‎هایی که برای ترم جدید انتخاب کرده‎بودم، حذف شده‎است. این اتفاق برای بقیه دوستان بهاییم نیز افتاد. در مراجعه به بخش آموزشی دانشگاه به ما گفته‎شد شما انصراف از دانشگاه داده‎اید. در واقع خودشان ما را حذف کردند و گزینه انصراف را انتخاب کرده بودند تا گفته نشود که اخراج شدیم. در واقع این دردناک‎ترین و عجیب‎ترین و غیرقانونی‎ترین حرکت مسئولان دانشگاه است.»

این دانشجوی بهایی اخراج شده در ادامه به ملاقات با رئیس حراست دانشگاه نیز اشاره کرد و گفت: «رییس حراست از همه ما خواست تا قبل از رفتن به اتاقش گوشی‎های تلفن‎مان را خاموش کنیم. در اتاق هم به قدری آرام حرف می‎زد که صدایش قابل شنیدن نبود. به نظرم فکر می‎کرد داریم صدایش را ضبط می‎کنیم. ما مرتب دلیل اخراج مان را می پرسیدیم اما جواب صریحی نمی‎داد و می‎گفت خودتان دلیلش را می‎دانید، از روز اول نباید ثبت نام می‎کردید. گفت از ورود مجددتان به دانشگاه جلوگیری می‎کنم و پیگیری به مراجع هم برایتان فایده ای ندارد. گفت خیلی لطف کردیم که وسط ترم و پس از اخذ شهریه اخراج‌تان نکردیم. وقتی پرسیدیم منظورتان این است که چون بهایی هستیم؟ سرش را تکان داد و گفت خودتان می‎دانید. حتی وقتی خواستیم تا مدرک دیپلم‎مان را که به دانشگاه سپرده بودیم بگیریم، گفت مدرک دیپلم هم به ما تحویل داده نشود.» 

این دانشجوی بهایی که در آستانه ورود به ترم چهارم از دانشگاه اخراج شده درباره اینکه چطور مسئولان دانشگاه متوجه بهایی بودن او و بقیه دانشجویان دیگر شده اند، به کمپین گفت: «در فرم دانشگاه گزینه مذهب وجود ندارد. فقط گزینه‎ای است که از متقاضی می پرسد مایل است سئوال‌های دینی مربوط به کدام مذهب را پاسخ دهد. بهاییانی که در کنکور شرکت می‎کنند همگی می نویسند معارف اسلامی چون درسی است که در مدرسه خوانده‎اند. من و بقیه گزینه معارف اسلامی را زدیم تا از این طریق وارد دانشگاه شویم. من نمی‎دانم چطور متوجه شدند اما تشخیص آن هم سخت نیست.»

این دانشجو با اظهار اینکه شکایتش نسبت به اخراج از دانشگاه به جایی ختم نمی‎شود، گفت: «هر ساله سازمان سنجش وقتی متوجه شود دانشجویی بهایی است با گزینه‎هایی شبیه نقص پرونده او را از دانشگاه اخراج می‎کند. دانشجویان اخراجی بهایی به جاهای مختلفی مانند مجلس، بیت رهبری، دفتر ریاست جمهوری، وزارت علوم و سازمان سنجش و هر نهاد دیگری که فکر کردند می‎تواند پاسخگوی این بی‎عدالتی باشد مراجعه کرده‎اند اما فایده‎ای نداشته‎است. این روندی است که در طی سی و هفت ساله گذشته ادامه داشته‎است. من هم به نوبه خود شکایت خواهم کرد تا به خودم حداقل بدهکار نباشم اما می‎دانم از همین حالا که شکایتم راه به جایی نخواهد برد.»

مرتضی اسماعیل پور، سردبیر سایت بهایی نیوز در گفتگو با کمپین نیز گفت که به غیر از اخراج شش دانشجو بهایی از دانشگاه آزاد رودهن، ۹ نفر از دانشجویان بهایی دیگر نیز طی هفته‎های اخیر از دانشگاه‎های صنعتی اصفهان، دانشگاه غیرانتفاعی ارم شیراز، دانشگاه فنی و حرفه ای بیرجند و دانشگاه علم‎و‎صنعت تهران نیز اخراج شده اند.

مدیر سایت بهایی نیوز به کمپین گفت که ۲۱۹ شهروند بهایی پس از کنکور سال ۱۳۹۵ با گزینه «نقص پرونده» از ورود به دانشگاه محروم شدند. همچنین ۴۰ نفر در طی سالجاری(۹۵) پس از ورود به دانشگاه در ترم‎های مختلف به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی اخراج شده‎اند.

به گفته آقای اسماعیل پور از جمله این دانشجویان نیما ایقانیان است که با رتبه ۱۵۵ کنکور سراسری، در روزهای آغازین ترم اول دانشگاه اخراج شد. همچنین مائده سادات حسینی‎راد از رشته آمار دانشگاه صنعتی اصفهان و درنا اسماعیلی از رشته گرافیک در ترم هفت مقطع کارشناسی از دانشگاه غیرانتفاعی ارم شیراز، و فریناز مختاری از دانشگاه دخترانه فنی و حرفه ای بیرجند اخراج شدند. ثنا هوربخت و جهانگیر هدایتی دو نفر از دانشجویان اخراج‎شده دانشگاه آزاد رودهن هستند. این تعداد کسانی هستند که طی هفته های اخیر از دانشگاه‎های مختلف در ایران اخراج شده و مایل به رسانه‎ای شدن نام خود بوده‎اند، اما بسیاری از دانشجویان اخراج شده مایل به رسانه ای شدن نام خود نیستند.

به گفته مدیر سایت بهایی نیوز جهانگیر هدایتی، یکی از دانشجویان بهایی اخراج شده در رشته مهندسی کامپیوتر نرم افزار از دانشگاه رودهن، پیش از اخراج در تاریخ هفتم دی ماه امسال(۹۵) از سوی مدیر گروه کامپیوتر و رییس بخش فنی مهندسی دانشگاه و در حضور نماینده ولی فقیه و نماینده ولی فقیه در دانشگاه به عنوان دانشجوی نمونه مورد تقدیر قرار گرفته‎بود.

بر اساس بند سوم مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده در اسفند ماه  ۱۳۶۹ که به تایید علی خامنه ای، رهبر ایران رسیده،آمده است: «در دانشگاه ها چه در ورود و چه در حین تحصیل چنانچه احراز شد بهایی اند از دانشگاه محروم شوند.» ممانعت از تحصیل پس از کنکور و یا اخراج پس از ورود به دانشگاه که از سوی حراست دانشگاه ها و سازمان سنجش اتفاق می افتد به پشتوانه این مصوبه که به امضای رهبری رسیده است اتفاق می افتد.

در سوم اسفند ماه ۱۳۹۱ کمپین بین‌المللی حقوق بشر درایران به همراه تعداد دیگری از سازمان‌های حقوق بشری بیانیه ای مشترک در مورد حق تحصیل و آزادی علمی در ایران منتشر کردند و با انتقاد از مصوبه شورای عالی فرهنگی برای محرومیت از تحصیل بهاییان فقط به دلیل اعتقاد مذهبی اظهار کردند حتی در سال ۲۰۱۱، مقامات ایرانی به موسسه آموزش عالی بهاییان (BIHE)، که به عنوان یک دانشگاه مکاتبه‌ای آنلاین در سال ۱۹۸۷ تاسیس شده، یورش بردند و سی مدرس آن را بازداشت و زندانی کردند. در این بیانیه آمده است که حداقل نه تن از این مدرسین با اتهاماتی مرتبط با استفاده‎ مسالمت آمیز از آزادی بیان، تشکل و گردهم‌آیی، محکوم شدند. 

“چوب معلمی” که دیگر گل نیست!



این روزها شاید کم‌تر هفته‌ای باشد که عکس و فیلم و خبر مربوط به تنبیه بدنی یک دانش ‌آموز به شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها راه نیابد. درز خبر و فیلم تنبیه بدنی، آن هم عموماً دانش آموزان پسر، تکذیب اولیه مسئولان مدرسه، پیگیری و مصاحبه و ارائه‌ی مدارک و شواهد بیش‌تر، پس گرفتن تکذیب، خبر از برخورد با معلم یا عوامل مدرسه یا کسب رضایت والدین دانش آموز، زنجیره‌ای تکراری است که معمولاً پس از هر خبر “تنبیه بدنی” کم و بیش تکرار می‌شود. نتیجه‌گیری دم دستی افرادی که از دور دستی بر آتش سوزان نهاد “مدرسه” دارند معمولاً این‌گونه صورت بندی می‌شود که گسترش خشونت در جامعه و فراگیر شدن آن همه شئونات و از جمله نهاد آموزش را دربر گرفته است. اما آیا به راستی تنبیه بدنی در مدارس کشور نسبت به چند سال گذشته افزایش داشته است؟ اگر نه پس این همه فیلم و خبر و عکس نشان از کدام وضعیت بحرانی در نهاد آموزش و پرورش دارد؟
شاید کم‌تر معلمی بشود پیدا کرد -دست کم در مدارس پسرانه‌ی کشور-که در طول سال‌های تدریس خود، با سر و صورت خونین و مالین دانش آموزی مواجه نشده باشد که یا توسط هم‌کلاسی و هم‌مدرسه‌ای او مضروب شده و یا در اثر تنبیه بدنی توسط یکی از معلمان یا کادر اجرایی مدرسه به چنان روزی افتاده. خشونتی که از سطح مدارس گزارش می‌شود، تافته‌ی جدایی از کلیت جامعه‌ای نیست که در سطوح مختلف دچار خشونتی گاه عنان گسیخته است. شاید در بخش‌هایی از جامعه، با بالا و پایین رفتن شاخص‌های توسعه و اقتصاد حجم و میزان خشونت هم افزایش و کاهش پیدا کند اما به نظر نمی‌رسد که خشونت در مدارس از چنین شاخص‌هایی تبعیت کند. برخلاف نظر عمومی و اخبار منتشر شده، به نظر نمی‌رسد معلمان با این گزاره که “میزان تنبیه بدنی دانش آموزان در مدارس افزایش پیدا کرده”، موافق باشند.
آن چیزی که سبب شده است اخبار تنبیه بدنی بیش‌تر از گذشته در اخبار و رسانه‌ها منعکس شود و مقامات دولتی را به واکنش وادارد، تغییرات گسترده‌‌ای است که دسترسی به شبکه‌های اجتماعی در سطح جامعه ایجاد کرده است. اگر چه شاید نتوان با ارائه‌ی دلایلی ثابت کرد که میزان تنبیه بدنی در مدارس کشور کاهش داشته است اما بدون شک “میزان پوشش و انعکاس اخبار تنبیه بدنی” در سطح جامعه افزایش یافته است. “دانش آموزان موبایل به دستی که کلاس‌های درس را به کلاس‌های شیشه‌ای تبدیل کرده‌اند تا کوچک‌ترین رفتار و سخن معلمشان را در فاصله‌ای کوتاه‌تر از زنگ تفریح مدارس در سراسر کشور پخش کنند، پدری که در حساب توییترش عکس صورت سیلی خورده‌ی پسرش را که بیماری آسم دارد، منتشر کرده و بلافاصله با سیل پیام‌های خبرنگاران مواجه می‌شود و خواهری که عکس و فیلم برادرش را در اکانت اینستاگرامش منتشر می‌کند که بدنش کبود است”؛ همه از تحولی اساسی در مناسبات حاکم بر روابط اجتماعی خبر می‌دهند که ساختار فرسوده‌ی نهاد آموزش ایران هنوز نمی‌تواند این تغییر را به رسمیت بشناسد و بنابراین به شیوه‌ی مألوف قدیم از در تکذیب و تطمیع و تهدید در می‌آید. غافل از این‌که هر کدام از این‌ها خود سوژه‌ی یک پست و کامنت و خبر جدید ‌در شبکه‌های اجتماعی هستند که اتفاقاً خیلی هم “لایک خور” اند.
وضعیت جهانی تنبیه بدنی
تنبیه بدنی واقعیت غیرقابل تکذیب نهاد مدرسه در ایران است. “میراث ماندگار” شیوه‌ی آموزشی سنتی در مکتب‌خانه‌ها که توانست جایگاه محوری خود را در تاسیس نهاد مدرن آموزش نیز حفظ کند و همزاد و ملازم همیشگی کلاس و درس و مدرسه باقی بماند. اما این فقط ایران نبوده و نیست که با مشکلی به نام تنبیه بدنی در مدارس روبه‌رو است. در گزارش نهایی ششمین “کنگره‌ی جهانی خشونت در مدارس و سیاست‌گذاری‌های عمومی” که سال ۲۰۱۵ در پرو برگزار شد، آمده است که تا ماه می ۲۰۱۵، تنبیه بدنی در ۱۲۵ کشور غیرقانونی شد که از این میان، ۴۶ کشور، آن را در تمامی اشکال، حتی در خانه نیز ممنوع کرده‌اند، با این حال بنابر این گزارش هنوز ۷۴ کشور در دنیا وجود دارند که تنبیه بدنی را در موسسات آموزشی خود به‌ طور کامل لغو نکرده‌اند.
و نکته‌ی جالب این‌جا است که ایران از جمله کشورهایی است که سال‌هاست تنبیه بدنی را به صورت مطلق ممنوع کرده اما در عمل موفق به لغو تنبیه بدنی در مدارس نشده است.
تنبیه بدنی در قوانین ایران
طبق ماده‌ی ۷۷ آیین‌نامه‌ی اجرایی مدارس (مصوب سال ۱۳۷۹)، “هر گونه تنبیه دیگر از قبیل اهانت، تنبیه بدنی و تعیین تکلیف درس به منظور تنبیه ممنوع است” و تنبیه دانش آموز فقط به موارد ذیل محدود شده است:
1- تذکر و اخطار شفاهی به طور خصوصی
2- تذکر و اخطار شفاهی در حضور دانش آموزان کلاس مربوطه
3- تغییر کلاس در صورت وجود کلاس‌های متعدد در پایه، با اطلاع اولیای دانش آموز
4- اخطار کتبی و اطلاع به ولی دانش آموز
5- اخراج موقت از مدرسه با اطلاع قبلی ولی دانش آموز حداکثر برای سه روز
6- انتقال به مدرسه‌ی دیگر
طبق گفته‌ی معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش در سال تحصیلی ۹۴-۹۵، چهل پرونده با موضوع تنبیه بدنی در هیات‌های بدوی رسیدگی به تخلفات اداری مطرح شده و به صدور رای انجامیده است. این چهل پرونده،‌ بخش کوچکی از صدها تنبیه بدنی است که یا به شکایت نمی‌انجامد و در مدارس با کسب رضایت حل و فصل می‌شود و یا این‌که اساساً شکایتی از تنبیه بدنی وجود ندارد و حتی والدین هم مشکلی با تنبیه بدنی فرزندان خود ندارند. در کشوری که تنبیه بدنی نه تنها ممنوع و غیرقانونی است، بلکه اعمال آن مستوجب توبیخ و تذکر و برخورد انضباطی و دادگاهی نیز هست، چرا کماکان بخش بزرگی از مدارس به شکل غیرقانونی به تنبیه بدنی دانش آموزان مبادرت می‌ورزند؟ چرا با این‌که از نظر قانونی تنبیه ممنوع است اما هنوز هم در بسیاری از مدارس کشور (دست‌کم پسرانه)، شلنگ یکی از مهم‌ترین ابزار کمک‌ آموزشی به حساب می‌آید؟
مشکل کجاست؟
ذکر این نکته ضروری است که در سطح مدارس، سطوح مختلفی از خشونت وجود دارد که یکی از انواع آن “تنبیه بدنی” است که از سوی کادر آموزشی علیه دانش آموزان اعمال می‌شود. برخلاف بسیاری از وجوه خشونت در جامعه، دولت و حکومت در برابر کاربرد تنبیه بدنی به لحاظ حقوقی و اجرایی مخالفت می‌کند و برای کنترل آن تلاش می‌کند، اما بخشی از جامعه (معلمان و گاه والدین) حاضر به همراهی با دولت نیست و در برابر اجرای قانون مقاومت می‌کنند. تنبیه ‌بدنی علیه دانش آموزان از جمله شاخص‌ها و نمادهایی است که می‌تواند نشان دهد که جامعه‌ی ما چقدر در برابر کاربرد خشونت علیه گروه‌های اجتماعی آسیب‌ پذیر از جمله کودکان و نوجوانان حساسیت دارد. اما فروکاستن خشونت در مدارس به دلایل “ذات‌گرایانه” و گرفتن نتایج سرراست اجتماعی و فرهنگی از آن، به نظر نمی‌رسد که دقیق و معتبر باشد.
مجموعه‌ای از عوامل ساختاری و اجرایی در کنار کمبودهای سخت‌افزاری و نرم‌افزاری در مدارس کشور، چرخه‌ی خشونتی را در مدارس ایجاد کرده است که تنبیه بدنی تنها یکی از زنجیره‌های آن است. خشونت دانش ‌آموزان علیه همدیگر و خشونت کلامی و رفتاری “دانش آموزان علیه معلمان و کادر مدرسه” دیگر زنجیره‌های این چرخه‌ی خشونت هستند که قوانین و آیین‌نامه‌های دستوری آموزش و پرورش توانایی مقابله با این چرخه را ندارند. تاکید یک جانبه بر اعمال خشونت علیه دانش آموزان و برجسته کردن تنبیه بدنی اگر چه به درستی انجام می‌گیرد و انگشت اشاره به یک معضل مهم اجتماعی در نهاد آموزش است، اما بدون در نظر گرفتن سایر وجوه این خشونت در مدارس راه به جایی نخواهد برد. کم‌تر پیش می‌آید که اخبار ضرب و شتم معلمان توسط دانش آموزان منتشر شود اما واقعیت این است که این نوع خشونت در سطوح مختلف در مدارس کشور اتفاق می‌افتد. مرگ محسن خشخاشی معلم فیزیک بجنوردی در اثر ضربه‌ی چاقوی دانش آموزش، نمونه‌ی خوبی برای بررسی میزان و سطح خشونت موجود در برخی از مدارس کشور است که متاسفانه چندان هم نادر و استثنایی نیستند.
مقصر کیست؟
بدون شک معلمان و کادر اجرایی مدارس مقصران اصلی وجود و ادامه‌ی تنبیه بدنی علیه دانش آموزان هستند. درست است که درصد کمی از معلمان خودشان دست به تنبیه بدنی می‌زنند،‌ و در بیش‌تر مواقع آن را به عوامل اجرایی مدرسه می‌سپارند. اما انتقاد وارد بر اکثریت معلمان سکوت در برابر این اعمال صریح خشونت در نهاد مدرسه و در مقابل دیدگان آن‌هاست. در ده سال سابقه‌ی حضور در مدارس مختلف برخوردار تا محروم در ۴ استان کشور، شاید به جرات می‌توانم بگویم حتی یک مورد هم مخالفت علنی با کاربرد خشونت در مدارس و تنبیه بدنی از سوی معلمان ندیده‌ام. حداکثر چیزی که دیدم اعتراض به شدت خشونت به کار رفته در تنبیه بدنی دانش آموزان بوده است. اما در کنار معلمان‌،‌ والدین دانش آموزان هم جزو متهمان اصلی رواج تنبیه بدنی در مدارس هستند. در طول ده سال تدریسم موارد بسیار کمی از والدین دانش آموزان را دیده بودم که معترض به تنبیه بدنی فرزندانشان در مدرسه بوده باشند.
سهم مدیران و مسئولان آموزش و پرورش در بازتولید و استمرار این چرخه‌ی خشونت اما از جنسی دیگر است. اگر چه به ظاهر آنان مخالف هر گونه تنبه بدنی هستند و خود را در جایگاه مخالفان تنبیه بدنی در مدارس می‌دانند، اما در عمل با سیاستگذاری غلط و اجرای نادرست سیاست‌های آموزشی و تربیتی، عملاً زمینه را برای استمرار خشونت در مدارس فراهم می‌کنند. فراهم نکردن حداقل شرایط لازم برای پرهیز از اعمال خشونت مانند تراکم تعداد دانش آموزان در کلاس‌ها، عدم حضور مشاوران به اندازه‌ی کافی در مدارس، عدم توجه به سلامت بهداشت روانی در محیط کار برای معلمان و دانش آموزان در کنار ترویج تئوریک خشونت در قالب متون درسی و فعالیت‌های فوق برنامه‌ی مدارس از جمله تبلیغ و ترویج مناسبات خارج از شئون آموزشی مانند نظامی‌گری در محیط‌های آموزشی، از جمله مواردی است که زمینه‌ را برای استمرار خشونت علیه کودکان در نهاد آموزش فراهم آورده است.

۱۳۹۵ بهمن ۳, یکشنبه

اخبار تکمیلی از تجمع دانشجویان دانشگاه بهشتی



دانشجویان دانشگاه بهشتی در اعتراض به تصمیم غلط آموزشی دانشگاه در مورد انتخاب واحد دانشجویان کارشناسی و سنوات دانشجویان کارشناسی ارشد امروز و روزهای آینده تا نتیجه گیری و لغو قوانین مذکور به تحصن خود ادامه خواهند داد.
این اعتراض و عدم پاسخ مسئولین دانشگاه در حالتی اتفاق افتاده است که امروز ریاست دانشگاه بهشتی عزل شده است.
مسئولین حراست در سرمای زمستان تا به الان مانع ورود متحصنین به ساختمان آموزش شده اند!!!!!
دانشجویان حتی اجازه استفاده از سرویس بهداشتی اموزش را نداشته و با استهزا مسئولین حراست روبرو می شوند.

۱۳۹۵ بهمن ۱, جمعه

نویسنده حوزه‌ علیمه: مسیحیت پروتستانِ رحمت محور، ضد اسلام‌ است

اسلام تاکنون همانند مارتین لوتر، پایه‌گذار پروتستان نداشته است، مشکل اصلی جوامع اسلامی آن است که نتوانسته‌اند اعتقادات دینی خود را با دنیای مدرن همساز کنند. به گفته او بیشتر مردم مسلمان رشد و رفاه دنیای مدرن را توأم با افکار و عقاید قرون وسطایی می‌خواهند.
یکی از نویسندگان حوزه گفته خشونت‎زدایی و رحمت محور مسیحیت پروتستان است و آنها ضد اسلام هستند!

شیخ حسن علی‌پور وحید، نویسنده کتاب «اسلام رحمانی؛ مبانی و مولفه‌ها» با مقایسه گفته همانطور که نظریه‌پردازان روشنفکری اسلامی همچون مهندس مهدی بازرگان، علی گلزاده غفوری، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و محسن کدیور، لیبرالیسم و اومانیسم و سکولاریسم و پلورالیسم و سرمایه داری و دیگر مؤلفه‎های مدرنیته را ترویج می‌کنند، مسیحیت پروتستان هم چنین مسیری را می‎رود.

وی در نشست «اسلام رحمانی و حوزه انقلابی» که در قم برگزار شد گفته، آنها می‌کوشند تا روی مباحثی چون رحمت و خشونت‌زدایی متمرکز شوند در صورتی که همان بلایی را که پروتستان‌ها بر سر مسیحیت کاتولیک آوردند، آنها می‏خواهند بر سر اسلام بیاورند.

به گفته‌ی او اسلام رحمانی شبیه مسیحیت پروتستان است و قرائتی همسو با مدرنیسم دارند و در تقابل با اسلام سیاسی است که خشونت‌زدایی، شریعت‎گریزی، تساهل‌مداری، تقلیل‌گرایی و درونی‌سازی را در اسلام پی می‌گیرد.

دقیق مشخص نیست این نویسنده مذهبی از مسیحیت پروتستان تعریف می‌کند یا انتقاد چون مباحثی همانند رحمت، خشونت‎زدایی، تساهل‎مداری و درونی‎سازی همگی مولفه‌های صلح و آرامش نظام جهانی است که به گفته‎ی این نویسند مصداق لیبرالیسم و سرمایه داری است و ضد اسلام واقعی.

۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه

با رای دادگاه، کلیسای کاتولیک زمین خود را از هیاَتی‌ها پس گرفت

بت کلیا هم بصدا در آمد؛ اگر ما (مسیحیان) کافریم چرا در مجلس حضور داریم؟نماینده آشوریان در مجلس شورای اسلامی که از عاملین پشت پرده بستن کلیساهای فارسی زبان توسط مقامات امنیتی است سرانجام از سیستم دولتی و قوانین تبیعض آمیز جمهوری اسلامی علیه پیروان دینی بویژه مسیحیان لب به اعتراض و سخن گشود.تکرار یک توهم حکومتی؛ پیروان ادیان ایران بیشترین آزادی را در دنیا دارند!به اعتقاد نماینده آشوریان در مجلس شورای اسلامی، آزادی‌هایی که پیروان ادیان در ایران دارند، در هیچ جای دنیا برای پیروان ادیان آن کشور وجود ندارد.
این ماجرا مربوط به سال ۱۳۹۴ بود، که گروهی بسیجی و هیاتی در زمین کلیسا بنای حسینیه تاسیس کرده و از تخلیه آن سر باز می زدند. ف از زمین کلیسای کاتولیک آشوری واقع در خیابان پاتریس لومومبا تهران صادر شد و این زمین به مالک آن که کلیسا بود بازگشت

بت‌کلیا نمانیده آشوریان در مجلس، دی ماه دو سال پیش به روزنامه شرق، گفته بود، گروهی در لوای هیات مذهبی، به بهانه تاسیس و بنای حسینیه، زمین متعلق به کلیسای کاتولیک آشوری کلدانی در خیابان پاتریس لومومبای تهران را به صورت غیر قانونی تصرف کرده‌اند و با وجود مراجعات مکرر و بررسی متعدد مسئولان، به تصرفات غاصبانه خود ادامه داده و ادعای دین‌داری هم می‌کنند.

نماینده آشوریان در آن زمان با علی یونسی، دستیار ویژه حسن روحانی در امور اقوام و پیروان دینی و مذهبی نیز صحبت کرده بود که او گفته بود، «کاری از دستش بر نمی‌آید»!

این نمانیده در گفتگو با شرق به ماده ۸۸۱ قانون مدنی ایران که بر اساس آن «کافر از مسلم ارث نمی‌برد» اشاره کرده بود و گفته بود «سال‌هاست که ما شاهد هستیم در برخی از خانواده‌های پیروان دینی، یکی از فرزندان اعلام می‌کند مسلمان شده و به این ترتیب، ارثیه پدری را به طور کامل تصاحب می‌کند و با استناد به این ماده، هیچ سهمی هم به خواهر و برادر و مادرش داده نمی‌شود. این در حالی ‌است که خیلی از این افراد اعتقادی هم به دین اسلام ندارند و فقط با استفاده از این امکان قانونی، ثروت خانوادگی را تصاحب می‌کنند و بعد هم از کشور خارج می‌شوند».

او پرسیده بود که «اگر ما کافریم، در این مجلس چکار می‌کنیم؟»

سخنان یوناتن بت‌کلیا درباره غصب زمین یک کلیسا توسط هیاتی مذهبی در حالی بیان شده که او در مصاحبه‌ای با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در اسفند ۱۳۹۲ مدعی شده بود: «وجود کلیساهای متعدد در ایران و حتی در دورافتاده‌ترین روستا‌ها و حراست برخی از آن‌ها توسط برادران مسلمان نشانه برخورداری کامل پیروان دینی ایران از آزادی و امنیت است».

وی همچنین گفته بود: «پیروان دینی رسمی کشور نه تنها هیچ مشکلی از نظر برگزاری آداب مذهبی خود ندارند، بلکه قانون اساسی کشور امتیازاتی برای آن‌ها از جنبه‌های گوناگون از جمله حقوق شهروندی و حقوق دینی مذهبی در نظر گرفته است».

نماینده آشوریان و کلدانیان ایران در مجلس شورای اسلامی بر همین اساس گفته بود که «مدعیان دروغین حقوق بشر باید بدانند پیروان دینی ایران پشتوانه بزرگی به نام قانون اساسی دارند و تمامی حقوق آن‌ها در آن درج شده است».

یوناتن بت کلیا ۷ دی ۱۳۹۴ نیز در این باره نطقی در مجلس داشت که گفت، «….قریب به دو سال است که گروهی در لوای هیات مذهبی به بهانه تاسیس و بنای حسینیه زمین متعلق به کلیسای کاتولیک آشوری کلدانی در خیابان پاتریس لومومبای تهران به صورت غیر قانونی تصرف کرده‌اند و علی رغم مراجعات مکرر و بررسی متعدد مسئولین، به تصرفات غاصبانه خود ادامه داده و ادعای دین داری می نمایند حال اینکه حسب نص صریح احکام فقهی عبادت در زمین غصبی باطل بوده و مورد پذیرش نیست. جای بسی تعجب است که پیگیری های به عمل آمده در طول یک سال گذشته هنوز این هیات به ظاهر مذهبی با گستاخی تمام به اقدامات غیرشرعی و غیرقانونی خود ادامه داده و به صراحت به نهادهای رسمی و حکومتی و جامعه مسیحیان کشور دهن کجی می نماید».

سرانجام پس از دو سال پیگیری رای قطعی و نهایی مبنی بر خلع ید و قمع اموال و مستحدثات شخص متصرف صادر و قابل اجرا شد و این زمین به کلیسا باز می‌گردد البته پس از تحمل مصائب بیشمار و صرف هزینه و زمان زیاد، تنها برای اثبات آن چیزی که حق مسلم و قانونی مسیحیان آشوری ایران بوده است.

6دانشجو بهایی از دانشگاه رودهن اخراج شدند



          شش دانشجوی بهایی مشغول به تحصیل از دانشگاه آزاد رودهن اخراج شدند.


جهانگیر هدایتی و چهارتن از شهروندان بهایی دیگر که تمایلی به ذکر نام آنان در رسانه های اجتماعی نبود پس از باحراز هویت آنان به صورت همزمان از دانشگاه اخراج شدند و با دستکاری در سایت دانشجویی آنان این دانشجویان با عنوان انصراف از دانشگاه ، از ادامه تحصیل منع شدند.
به گفته یک منبع مطلع این دانشجویان پس از پیگیری های بسیار دریافتند که اخراج آنان ارتباط مستقیم با ریاست حراست دانشگاه آزاد رودهن داشته است.
ثنا هوربخت یکی از دانشجویان محروم از تحصیل در سال ۱۳۹۴ پس از شرکت در کنکور سراسری و آزاد و نقص در پرونده در کنکور دانشگاه سراسری ، توانست وارد دانشگاه آزاد شود و در رشته مهندسی معماری تحصیل کند اما در تاریخ ۸ دی ماه متوجه می شود که سایت وی به همراه ۵ تن از دیگر شهروندان بهایی در این دانشگاه بسته شده است و دیگر اجازه ورود به کاربری دانشجویی خود را ندارد.
جهانگیر هدایتی دیگر دانشجوی محروم از تحصیل از جمله دانشجوان منتخب علمی دانشگاه آزاد رودهن نیز به دلیل اعتقاد به  مذهب بهایی اخراج شده است . وی دو هفته پیش از اخراج از سوی ریاست دانشگاه به عنوان یکی از دانشجویان منتخب علمی تقدیر شده بود و در مراسمی به این دانشجوی محروم از تحصیل لوح تقدیری اهدا کرده بود. جهانگیر هدایتی دانشجوی ترم۵ نرم افزار و کامپیوتر پیشتر در کنکور آزاد و سراسری با نقص در پرونده روبرو بود و به صورت آزاد و بدون کنکور در این دانشگاه ثبت نام کرده بود.
تمامی این دانشجویان دسترسی خود را به کاربری دانشجویی از دست داده اند و گفته می شود که با وجود عدم دسترسی به کاربری از سوی افرادی که معلوم نیست چه کسانی هستند وارد سایت شده و عنوان انصراف از دانشگاه را ذکر کرده اند.
دانشجویان محروم از تحصیل پس از این اتفاق با مراجعه به دفتر ریاست دانشگاه از عدم اطلاع وی درخصوص این اخراج آگاه شدند و به گفته ریاست این دانشگاه باید به دفتر رئیس حراست این دانشگاه مراجعه کنند. شش دانشجوی محروم از تحصیل پس از مراجعه به دفتر حراست گوشی آنان گرفته شده و رئیس حراست نیز تنها دو جمله ی ” شما دیگر به دانشگاه نیایید “و ” خودتان میدانید به چه دلیل اخراج شده اید” و با وجود پیگیری مدام باز حراست این دانشگاه عنوان کرد که ” خودتان میدانید به چه دلیل اخراج شده اید”.
این دانشجویان در بخش اداری دانشگاه ، متوجه می شوند که مسئولین اداری اطلاعی از دلیل اخراج آنان ندارند و تنها در لیست اسامی در کنار نام آنان ستاره قرمز زده اند که به معنای مراجعه آنان به حراست می باشد.
چهار دانشجوی محروم از تحصیل در مقطع کارشناسی و دو دانشجو در مقطع کاردانی در دانشگاهی سما رودهن مشغول به تحصیل بودند.

تحمیل حجاب به کودکان، یکی از اشکال کودک آزاری



حس خوبی از پیچیده شدن توی مقنعه و مانتو نداشتم. از شش-هفت سالگی میان من و پسرهای همبازی‌ام کم کم فاصله افتاد. چند سال بعد با تن خودم احساس بیگانگی می‌کردم. از بدنم می‌ترسیدم. آن‌قدر از آتش جهنم، گلوله‌های آتشین، سوزانده شدن موهایمان و آویزان شدن از سینه‌هایمان گفتند که فکر می‌کردم همیشه شعله‌های آتش در تعقیبم هستند. شعله‌هایی که احساس می‌کردم با چند میلیمتر بالا و پایین رفتن آستین مانتو، با جوراب‌های رنگی پوشیدن، با چند تار مو از زیر مقنعه بیرون افتادن یا با یک رژ لب خیلی ملایم مالیدن به سراغم می‌آیند تا خاکسترم کنند. در خیابان، در کوچه، در مدرسه، در همه جا کسانی بودند تا درباره‌ی پوشاندن تنم هشدار بدهند.
سپیده که در دبیرستان تدریس می‌کند در ادامه‌ی صحبت‌هایش به اوایل ازدواجش اشاره می‌کند و می‌گوید: “آن اوایل هر وقت شوهرم از موهایم یا تنم حرف می‌زد هیچ حس خوبی نداشتم. تنی که از کودکی برای من فقط مایه عذاب و تحقیر بود. تن و موهایی که مدام باید می‌پوشاندمشان. از مواجهه و روبرو شدن با بدنم وحشت داشتم. وقتی همسرم درباره‌ی من حرف می‌زد خودم را لخت میان انبوه جمعیت حس می‌کردم. شوهرم یک نفر نبود. او برای من همه بود. همه‌ای که باید تنم را از آن‌ها پنهان می‌کردم. حس می‌کردم کار خلافی کرده‌ام و خانم ناظم‌ها با شلنگ و خط‌کش‌ و چشم‌های عصبانی‌شان بالای سرم ایستاده‌اند. لذت آن لحظات از من گرفته شد فقط به خاطر ترسی که از همان سال‌های کودکی در من ریخته بودند و هر سال و هر لحظه به شکلی برایم تکرارش می‌کردند”.
او صدای خانم مدیرها، و خانم ناظم‌هایی را به یاد می‌آورد که هر روز از بلندگوی مدارس و دبیرستان‌های ایران تلاش می‌کنند تا قد و اندازه‌ی حجاب اسلامی را به دختربچه‌ها آموزش بدهند، خدا را به یادشان بیاورند و از آتش جهنم بترسانندشان. در چهره‌ی هر دختر مدرسه‌ای، کودکی خود را جستجو می‌کند. سال‌هایی که فکر می‌کند به دلیل تحمیل حجاب و مذهب به او، خیلی سخت و غمگین طی شده‌اند.
حجاب اجباری پس از انقلاب ۵۷ علاوه بر زنان، زندگی کودکان دختر را نیز تحت الشعاع خود قرار داد. قانون حجاب اجباری هم بر جسم و هم بر روح و روان دختران خردسال سایه افکند. دخترانی که با به تن کردن پوشش اسلامی از همان اوان کودکی حامل ایدئولوژی و باورهای مذهبی نسبت به خود و دنیای پیرامونشان می‌شدند. در همان سال‌های کودکی یادشان دادند تا دنیا و دگراندیشان را هدف مشت‌های گره کرده و مرگ بر گفتنهایشان قرار بدهند.
نهادهای آموزشی و تبلیغی، حجاب و باورهای اسلامی را در سنی به کودکان ایرانی تحمیل می‌کنند که آن‌ها هنوز قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارند. برنامه‌های مختلفی هر ساله در مدارس دخترانه توسط مسئولین مدارس و یا نیروهای بسیج برای تبلیغ حجاب اسلامی و تبلیغ چادر به عنوان حجاب برتر برگزار می‌شود. طبق فتوای فقها سن تکلیف دختران نه سالگی است اما آن‌ها از سن هفت سالگی و برخی نیز حتی قبل‌تر از این سن یعنی در مهدکودک‌ها مجبور به رعایت حجاب می‌شوند.
آوا هما، نویسنده و روزنامه نگار درباره‌ی حسش وقتی برای اولین بار در شش سالگی مجبور به استفاده از حجاب شده است، می‌گوید: “احساس خفگی و اسارت می‌کردم. این‌که حجاب محدودیت زیادی ایجاد می‌کرد و امکان فعالیت، توانایی دویدن و بازی کردن را می‌گرفت. من خیلی آگاه بودم به این‌که پسرها لازم نبود این کار را بکنند. آن‌ها می‌توانستند با لباس راحت به مدرسه بروند، بدوند و داد بزنند. این حجاب برای ما رل دیگری هم بازی می‌کرد. از همان شش سالگی لایه‌های دیگری از حجاب روی فعالیت‌های ما گذاشته می‌شد. نمی‌توانستیم بخندیم. وادار کردن کودکان به محجبه شدن و پوشیدن لباسی که تحمل کردن و عادت کردن به آن خیلی سخت بود به نظرم کشتن تمام شادی‌ها و کشتن روح بچگی بود. وارد شدن به این دنیای خشن و زبر توی سن پایین خیلی سخت و ابتدای سرکوب بود”.
او به یاد می‌آورد که بارها به خاطر بیرون بودن موهایش، کفش سفید، جوراب‌های رنگی و بالا بودن کلیپس از صف بیرونش برده‌اند و مورد بازخواست مسئولین مدرسه قرار گرفته است. این‌ها چه مشکلی دارند!؟ سوالی است که هما همیشه از مسئولین مدرسه‌اش پرسیده است و هر بار به او درباره‌ی گناه گفته‌اند. تعریف زن یا دختر خوب این بود که دیده نشود. تصویری که به ما می‌دادند این بود که مردها شکارچی‌اند و ما شکار. تنها راه بقای ما هم این بود که دیده نشویم و خودمان را توی رنگ‌های سیاه، سرمه‌ای و قهوه‌ای تیره بپوشانیم.
“هر روز اذیت می‌شدم. به من می‌گفتند خانواده‌ات یک خانواده‌ی فرهنگی است، تو چرا این‌طوری لباس می‌پوشی!؟ به خانواده‌ام اطلاع می‌دادند. احساس تحقیر می‌کردم. خانواده‌ام اذیت می‌شدند. از طرف آن‌ها تحت فشار قرار می‌گرفتم تا دیگر باعث اذیت و آزارشان نشوم”.
آوا هما با اشاره به این‌که حجاب چگونه باعث نقض حقوقش به عنوان یک کودک دختر شده است می‌گوید: “این‌که گفتم حجاب ابتدای سرکوب است به این دلیل که شروع می‌کند به کنترل بدن زن. جسم یک زن به عنوان چیزی معرفی می‌شود که مایه شرم است و باید پنهانش کرد تا دیگران نتوانند آن را ببینند. دیگران می‌توانند روی تن زن کنترل داشته باشند. یعنی زن تصمیم نمی‌گیرد که بدنش را چگونه بپوشاند. این تلاش برای پنهان کردن زن و مسئول قرار دادن او از همان سنین کودکی در مقابل تمایل مردها بود. حالا این تمایل می‌توانست یک تمایل طبیعی به جنس مخالف باشد یا آن چیزی که به تعبیر آن‌ها هوسرانی بود. تلاش برای کنترل تن زن در حقیقت انکار این بود که او هم به عنوان یک دختر تمایل دارد که با پسرها آشنا بشود و با آن‌ها حرف بزند”.
یکی از بدترین تجربه‌های وی درباره‌ی نقض حقوقش به عنوان کودک در اماکن عمومی زمانی است که همراه خانواده به سد سنندج می‌رود. همراه پدر و برادرش برای شنا وارد آب می‌شود اما با دیدن نگاه‌های مامور به زیر آب می‌رود. مامور او را از آب بیرون می‌کشد و می‌گوید «تو دیگر بزرگ شدی، دختری و نباید شنا کنی». تنها تفریح هما در آن سال‌ها رفتن به سد سنندج همراه خانواده و شنا کردن توی آب سد بود که به این شکل از او گرفته می‌شود.
این روزنامه نگار، قانون آمیخته به مذهب را بیش‌تر از عرف و سنت ناقض حقوق خود می‌داند. اشاره می‌کند به این‌که دختر حتی طبق مذهب هم قرار نیست تا نه سالگی حجابی داشته باشد ولی برای رفتن به مدرسه طبق قانون جمهوری اسلامی او را مجبور به داشتن حجاب می‌کنند. هما با “ضد زن” خواندن قوانین جمهوری اسلامی می‌گوید این قوانین از ما حق آزادی، خندیدن و دویدن در اماکن عمومی را می‌گرفت. در عین حال سنندج برای او شهری نبوده که بتواند با رسیدن به سن ۱۵ سالگی بدون حجاب به راحتی در آن رفت و آمد کند و دلیل آن را حاکم بودن قوانین جمهوری اسلامی می‌داند.
نسرین مدنی، نویسنده‌‌ی نیز از همان بچگی احساس خوبی به حجاب نداشته و آن‌طور که می‌گوید خیلی اوقات مقنعه‌اش را در راه مدرسه به خانه در می‌‌‌آورده و گاهی با شماتت رهگذران مواجه می‌شده‌ است.
وی درباره مشکلاتی که به دلیل عدم رعایت حجاب با آنها مواجه شده است می گوید: “در راهنمایی و دبیرستان که خوب یادم هست مکرر بابت حجاب مورد مواخذه‌ی ناظم و معلم‌های دینی و پرورشی بودم. در دوران بچگی مخالفتم را با چیزی که معلمان و ناظمان لجاجت تعریفش می‌کردند، نشان می دادم. در دبیرستان با حاضر جوابی و کوتاه نیامدن”.
مدنی حجاب را در روسری و مقنعه سر کردن خلاصه نمی‌کند: “این‌که دوچرخه‌سواری می‌کردم و بزرگ‌تر که می‌شدم، بارها می‌شنیدم «خرس گُنده خجالت نمی‌کشی سوار دوچرخه‌ای؟»؛ این‌که به بلوغ رسیده بودم و با شرمی که جامعه برای من تعریف کرده بود با قوز کردن سعی داشتم برآمدگی پستان‌هایم جلوه‌ نکنند؛ این‌که دلم می‌خواست در امورات فرهنگی در مدرسه شرکت کنم، اما برای پذیرفته شدن شرط قاطع، داشتن حجاب سفت و سخت یا چادر بود به هر حال یک نوع حس طرد‌شدگی و در جمع پذیرفته نشدن به من دست می‌داد؛ این‌که بارها در بیرون از منزل با وجود کودکی مورد شماتت مردان و زنان غریبه، با عنوان امر به معروف، قرار می‌گرفتم به منظور درست کردن حجاب و پوشش‌ام… الان که نگاه می‌کنم می‌بینم این افرادی که به خود اجازه‌ی هر امر و نهی‌ای می‌دادند، حقوق حریم خصوصی من را نقض می‌کردند. من درک نمی‌کنم چطور موهای من می‌توانست باعث ترویج فساد و هتک حرمت شود!”
وی به فریادهایی که دم در اماکن زیارتی بر سرش کشیده‌اند، اشاره می‌کند؛ فریادهایی برای وادار کردن او که یک کودک خردسال بوده به پوشیدن چادر. از چانه‌زنی‌های مادرش می‌گوید با متولیان دم در تا مانع از چادر سر کردن او شود: “این تحقیرها در واقع تنها در مکان‌های زیارتی نبود، در خیابان‌ها، در مدارس، در روزه‌خوانی‌ها که رژی به لب داشتی، و خانم جلسه‌ای به خودش اجازه می‌داد شما را توبیخ کند و جلوی جمعی احساس سرخوردگی و تحقیر به شما دست دهد. همگی ناقض حقوق من بود”.
نسرین مدنی، عرف را مجموعه‌ای از رفتارها و باورها می‌داند که از نظر وی می‌توانند نادرست باشند. این نویسنده می‌گوید: “حجاب از جانب جامعه، چه زنان و چه مردان، حداقل در دوره‌ی کودکی و نوجوانی من کاملاً پذیرفته بود یا بهتر است بگویم اعتراضی هم در آن دوره‌ی جنگ اگر صورت گرفته یا مسکوت ماند یا درسایه‌ی جنگ به حاشیه رفت. آن زمان، با یک کودک یا نوجوان دختری که حجاب خوبی نداشت، مثل یک جانی برخورد می‌شد. یادم هست که غالب مدیران مدارس، چادری و به اصطلاح، حزب‌اللهی بودند. بی‌حجابی مصادف بود با پایمال کردن خونِ شهدا. به نحوی بر دنیای کودکی‌مان یک بار عذاب وجدانی هم تحمیل می‌کردند. و چقدر الان بیزارم از آن دیوار نوشته‌ها با مضامین «بدحجاب و بی‌حجاب₌ منافق»”.
این نویسنده معتقد است فضای کنونی جامعه در مورد حجاب بازتر شده است. مردم آگاه شده‌اند و تلقی و دیدگاه بسیاری درباره‌ی حجاب با بیست یا سی سال پیش تفاوت زیادی دارد. وی درباره‌ی نقش سنت در تحمیل حجاب به کودکان می‌گوید: “از منظر سنت هم به نحوی بی‌احترامی و به چیزی نشمردن حجاب حتی از جانب یک کودک به بیانی ناسازگاری با معیارهای اخلاقی غالب بود”.
حجاب طبق قوانین ایران یک دستور و واجب شرعی و رعایت آن بر اساس همان قوانین برای دختران و زنان ایرانی و هر زن غیرایرانی که به این کشور وارد می‌شود، الزامی است. مدنی با اشاره به نقش مذهب در محجبه کردن دختران و زنان ایرانی می‌گوید: “از نگاه مذهب، باید بگویم کتابی خوانده بودم که در آن آمده بود که عایشه زن پیغمبر حجاب نداشت و بر سر این موضوع با عمر که کنیزان را برای داشتن حجاب شلاق می‌زد، و به او تذکر می‌داد، اختلاف عمده داشت. در مذهب و قانون جمهوری اسلامی ایران که حکومتی شیعی قلمداد می‌شود، بعد از انقلاب پنجاه و هفت، البته به مرور، در سال ۶۲ حجاب برای زنان اجباری و حتی برایش مجازات شلاق، حبس و جریمه وضع شد”.
وی علی‌رغم این‌که سهم عرف، سنت و مذهب را در نقض حقوق کودکان نمی‌تواند نادیده بگیرد اما معتقد است قانون نقش کلیدی دارد: “ضمن آن‌که اهرم‌های اجرایی این قانون که تبلیغات هم می‌تواند یکی از این اهرم‌ها باشد، در تحکیم نقض حقوق کودک، در این مورد خاص، اهمیت تعیین ‌کننده دارد. رشد آگاهی مردم، رفتار و واکنش آنان، به تدریج در تغییر عناصر نقض حقوق، می‌تواند در موازات با چنین قوانینی عمل کند. مثلاً مهدکودک‌ها، برای کودکان کلاس‌های رقص ترتیب داده‌اند. در خبرهای مختلفی که می‌خوانیم می‌بینیم یک فضایی ایجاد شده که سلامت روان و حرمت به حقوق او مورد بحث و کنکاش است، اموراتی که ما در دوران کودکی خوابش را هم نمی‌دیدیم”.
آیا حجابی که در حال حاضر به زنان عربستان و ساکن در ایران تحمیل شده است، دستور صریح قرآن و اسلام است یا برداشت علما و فقهای شیعه و سنی از اسلام، احادیث و روایات؟ آیا حجاب مورد نظر قرآن خاص زنان پیامبر است یا تمام زنان مسلمان ملزم به رعایت آن هستند؟ احمد قابل، مجتهد شیعه و برخی فمینیست‌های مسلمان عرب واجب بودن حجاب در اسلام را رد کرده‌اند. برخی دیگر نیز معتقد به لحاظ کردن زمان و مکان برای استفاده از حجاب هستند. عده‌ای هم بر این باورند منظور اسلام از حجاب پوشاندن صورت و یا موها نبوده است.
حسن فرشتیان، دین پژوه اما در این باره می‌گوید: “به نظر می‌رسد که حجاب مصطلح کنونی در کشورهای فوق، با دعوت به حجابی که در منابع اولیه صدر اسلام موجود است، تفاوت دارد”.
وی معتقد است آن‌چه که در آیات قرآن و روایات مورد نظر بوده، پوشش‌های عرفی عفیفانه‌ای بوده است که مانع برهنگی و شهوت انگیزی باشد. در آیاتی از قرآن مثل آیات ۳۰ و ۳۱ سوره‌ی نور که بر عفاف و پاکدامنی تاکید می‌کند، هر دو جنس مرد و زن را مخاطب قرار می‌دهد.
به نظر این پژوهشگر، در قرآن از جمله در آیه‌ی ۵۳ سوره احزاب، واژه‌ی “حجاب” برای پرده‌هایی به کار برده شده است که در خانه‌ها به عنوان در و حفاظ مورد استفاده قرار داشته است. قرآن به مسلمانان توصیه می‌کند اگر خواستید وسیله‌ای از همسران پیامبر تقاضا کنید، از پشت حجاب، یعنی از پشت پرده، آنان را مخاطب قرار دهید.
وی با اشاره به برهنگی برخی از مواضع بدن زنان در زمان پیدایش اسلام به خاطر نداری، تنگدستی و نداشتن پارچه می‌گوید: “در آن زمان، مسلمانان به حدی فقیر بودند که نه می‌توانستند شکم خویش را کاملاً سیر کنند و نه بدن خود را کاملاً بپوشانند؛ لذا هنگامی که در نماز به سجده و رکوع می‌رفتند ممکن بود بخشی از بدنشان دیده شود، به همین دلیل در روایات آمده که در این موارد، مراقب باشید این مواضع بدن شما دیده نشود”.
به گفته‌ی فرشتیان در آموزش‌های اسلامی، حد پوشش متفاوت است. بین زنان روستانشین و زنان شهری، زنان جوان با زنان مسن در حد و مقدار پوشش تفاوت گذاشته شده است. در فقه برای زنان بادیه نشین و صحرانشین نیز استثناهایی قائل شده‌اند، یعنی آن‌ها حجاب عرفی خودشان را دارند. مهم آن پوشش عرفی است که گامی برای بیش‌تر نزدیک شدن به اصول عفاف و پاکدامنی بوده است. در قرآن برای پوشش زنانی که احتمال شوهر کردن آن‌ها نیست، تخفیف‌هایی داده شده است. از نظر وی آیه‌ی ۶۰ سوره نور به زنانی اشاره دارد که سن و سالی از آن‎ها گذشته است و تقریباً با دیگران محرم می‌شدند؛ یعنی پوششی که برای یک زن جوان لازم بوده، برای آن‌ها لازم نیست.
این محقق علوم دینی معتقد است از این تفاوت‌ها می‌توان دریافت که منظور یک حجاب عرفی نسبت به مکان، سن و سال و وضعیت افراد بوده است. این حد و مقدار را نیز عرف متشرعین و ملتزمین تبیین می‌کرده است. اما بعدها در عرف متشرعه، حجاب به معنای مصطلح کنونی در آمده است.
وی هم‌چنین منظور نهی از بی حجابی در منابع اولیه اسلامی را جلوگیری از رواج عدم پوششی می‌داند که به بی عفتی و بی حرمتی زنان منجر شود: “قدر مسلم از دستورات صادره از منابع اولیه اسلام، لزوم پوشش عرفی مورد نیاز برای دعوت به پرهیزگاری و عفت و رعایت حریم انسان‌ها و جامعه بوده است”.
فرشتیان حجاب به معنای پوشش عرفی را امری همگانی می‌داند: “البته برخی، حجاب را مختص زنان پیامبر دانسته‌اند. به نظر می‌رسد این نظریه ناشی از این است که در آیاتی از قرآن مثل آیات ۳۱ و ۵۹ سوره‌ی احزاب، توصیه‌هایی نسبت به پوشش و زینت زنان پیامبر شده است. برخی از آیات مثل آیه‌ی ۵۳ سوره‌ی احزاب نیز، ادب گفتگو با همسران پیامبر را به مسلمانان یادآوری می‌کند. مضافاً بر این، در صدر اسلام، پوشش کامل از سرتاپا، پوششی فاخرانه بوده است، همان طوری‌که پوشش بلند و کامل حتی امروز هم به عنوان لباس فاخرانه نزد روحانیون یا کشیش‌ها به شمار می‌رود. طبیعتاً بخشی از حجاب زنان پیامبر فاخرانه بوده است، آنان امّ المؤمنین بوده‌اند. ولی دلایل لزوم حجاب را نمی‌توان مخصوص زنان پیامبر دانست، هرچند آنان به دلیل جایگاه ویژه‌شان، به شکل جدی‌تری مخاطب این توصیه‌ها بوده‌اند”.
زنان مسلمان در حال حاضر موظف به رعایت نوع خاصی از حجاب در کشورهایی مثل عربستان و ایران هستند که دستور اسلام نیست و با آن‌چه که اسلام گفته است متفاوت است. فرشتیان معتقد است حتی اگر بی حجابی را گناه تلقی کنیم، وظیفه‌ی دولت جلوگیری از هر گناهی نیست. گناهانی که حق الله است، مجازاتش هم با الله است. فقط گناهانی که حق الناس است دولت به دلیل این‌که حافظ منافع مردم است، می‌بایست جلوی آن گناهان را بگیرد، البته آن گناهان را قانون، بایستی جرم تلقی کند تا حق مردم ضایع نشود. به عبارتی دیگر، بایستی میان «جرم» و «گناه» تفاوت قائل شد. وظیفه‌ی دولت جلوگیری از جرم است نه از گناه، مگر این‌که گناه تجاوز به حقوق اجتماعی تلقی شود. لذا بایستی میان «رعایت نکردن حجاب شرعی» و «فسق و فجور و فحشا» تفاوت قایل شد. جلوگیری از فسق و فجور و فحشا از وظایف حکومت است زیرا از حقوق اجتماعی است که قانونی است، ولی رعایت حجاب مصطلح، رفتاری فردی است.
فرشتیان اجبار به حجاب را از وظایف حکومت نمی‌داند زیرا از نظر وی رفتاری فردی است: “بی حجابی و کم حجابی از دیدگاه عرف جامعه ایران، مترادف فحشا نیست لذا نبایستی در محدوده امر و نهی‌های حکومتی قرار بگیرد”.
وی اشاره می‌کند به این‌که “حجاب در ماه‌های ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ اجباری نبود و بعدها به امری ناموسی برای جمهوری اسلامی تبدیل شد” و در توضیح دلیل آن می‌گوید: “برای نشان دادن اسلامیت نظام، نمایش سایر تعالیم اسلامی مثل عدالت اسلامی و عدالت قضایی و اجتماعی، کاری سخت و طاقت فرسا ست. اما تحمیل حجاب بر زنان، کاری ساده‌تر و کم هزینه‌تر است که جنبه‌ی نمایشی و به چشم دیده شدن آن نیز واضح است. حجاب از آخرین نشانه‌های «اسلامیت» این نظام است و امروزه «سمبل اسلامیت نظام» شده است”.
زنان غیر مسلمان و غیر مذهبی اما ساکن در ایران مجبور به رعایت حجاب اسلامی هستند. به گفته‌ی فرشتیان حتی بر فرض واجب دانستن حجاب مصطلح برای زنان مسلمانان، حجاب زنان نامسلمان، هیچ وجوب و لزوم شرعی ندارد بلکه نسبت به آنان، عرفی می‌شود یعنی با مقداری تسامح و تساهل و با رعایت عرف‌های محلی. حجاب مصطلح نه بر آنان واجب است و نه اجبار آنان به حجاب بر دیگران واجب است. زیرا زنان نامسلمان که مکلف خطابات و امر و نهی های اسلامی نیستند، و حاکمان هم که قرآن و پیامبر هیچ حکم شرعی به آن‌ها نداده است که متکفل حجاب زنان نامسلمان بشوند.
دختران در ایران قبل از رسیدن به سن تکلیف یعنی از هفت سالگی برای رفتن به مدرسه مجبور به رعایت حجاب می‌شوند. فرشتیان می‌گوید: “در منابع اسلامی، بر لزوم رعایت پوشش‌های عفیفانه تاکید شده است. این پوشش را در هر حدی واجب بدانیم، وجوب آن، برای دخترها، از زمان مکلف شرعی شدن خود آنان است. دختران قبل از این که مکلف بشوند، تکلیفی بر عهده‌ی آنان نیست. وظیفه‌ی اولیا و والدین آنان نیز رعایت پوشش عفیفانه‌ی فرزندانشان است. پوشش عفیفانه‌ی فرزندان نیز امری عرفی و وابسته به سن و سال آنان و مقتضیات زمان و مکان است”.
ایران غیر از حجاب اجباری در زمینه‌های دیگری هم حقوق کودکان را خصوصاً در اماکن عمومی نقض می‌کند. حسین رئیسی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر معتقد است بسیاری از کودکان ایرانی در معرض تضییع سیستمایتک و یا غیر سیستماتیک حقوق خود قرار دارند. به عقیده‎ی وی فضای مذهبی و آموزش نظامی (دفاعی) در مدارس تا آموزش اجباری قرآن و أمور مذهبی در فضای‌های آموزشی و اماکن عمومی زمینه را برای نقض بسیاری دیگر از حقوق کودکان فراهم ساخته است. محرومیت از آموزش به‌ زبان و ادبیات مادری برای کودکان اتینک‎های مختلف تا عدم وجود آموزش عمومی برای همه‌ی کودکان در سطوح مختلف به خصوص کودکان دختر و به ویژه کودکان مناطق محروم و یا عدم برخورداری از حق داشتن هویت برای تعداد زیادی از کودکان متولد از مادر ایرانی و پدر غیر ایرانی که شمار آن‎ها در کشور از میلیون هم افزون است و یا عدم دسترسی به امکانات برابر آموزشی در سراسر کشور برای همه‌ی کودکان از جمله موارد نقض حقوق کودکان در ایران است که رئیسی به آن‌ها اشاره می‌کند.
به گفته‌ی رئیسی ایران در سال ۱۳۷۲ کنوانسیون حقوق کودک را امضا کرده است اما یک حق شرط کلی بدان وارد کرده است که این حق شرط، اجرای همه‌ی مفاد این کنوانسیون را به عدم تعارض با موازین اسلامی موکول کرده است.
آن‎طور که این وکیل دادگستری می‎گوید برخی کشورها به این شرط دولت ایران در زمان اعلام به دلیل کلی و نامفهوم بودن اعتراض نموده‎اند اما مورد توجه واقع نشده است. هم‌چنین بسیاری از کشورهای اسلامی چنین شرطی را به کنوانسیون و یا نسبت به برخی مواد آن وارد کرده‌اند. برخی کشورها مثل قطر هم اخیراً حق شرط خود را برداشته‌اند. ایران نیز به تازگی به برخی از پروتکل‌های اختیاری و الحاقی کنوانسیون پیوسته است که رئیسی آن را امیدوارکننده می‌داند.
در بندهای ۱ و ۳ ماده‌ی ۱۴ کنوانسیون حقوق کودک، کشورها موظف شده‌اند که حق آزادی فکر، عقیده و مذهب کودک را محترم بشمرند. بندهای فوق در عین حال برای کشورها تحت شرایطی حق محدود کردن آزادی ابراز عقیده و مذهب کودک را قائل شده‌اند. با توجه به این‌که مذهب از طریق خانواده و جامعه‌ی مذهبی به کودک انتقال پیدا می‌کند، این دو بند، دست حکومت‌ها را برای تحمیل یک مذهب و باور خاص به کودک باز می‌گذارد.
رئیسی معتقد است که پیمان نامه‌ی حقوق کودک حقوق حداقلی برای کودکان ترسیم کرده است و بدون اشکال نیست اما آن را یکی از سندهای مهم حقوقی می‌داند که همه‌ی کشورهای جهان به آن پیوسته‌اند.
به نظر وی حق آزادی عقیده و فکر تنها در مصاف با دولت نیست. این حق در مصاف با والدین نیز تعریف می‌شود. از این رو والدین نیز حق تحمیل عقیده را ندارند، هر چند شرایط کودکی و وابستگی ذاتی کودک خرد سال به والدین و خانواده سبب می‌شود بر اساس ارزش‌های آن خانواده، تربیت و بزرگ شود و این موضوع اجتناب ناپذیر است که کودک تحت تاثیر والدین نباشد.
به گفته‌ی این حقوقدان، شناسایی این حقوق می‌تواند مانع خودکامگی والدین شود تا همواره کودکان را مجبور به پیروی از ارزش‌های خود نکنند. از همین روست که به تدریج فاصله‌ی بین باورهای والدین و کودکان عمیق‌تر و بیش‌تر شده است.
در مواد کنوانسیون حقوق کودک به طور صریح درباره تحمیل یک پوشش خاص به کودک و نادیده گرفتن حق انتخابش چیزی نیامده است. به رسمیت شناختن حق آزادی مذهب کودک بدون در نظر گرفتن اینکه کودک در آن سن جز از طریق تحمیل حالا یا از سوی خانواده یا محیط و جامعه نمی‌تواند باور مذهبی داشته باشد، از نتایجش تحمیل پوشش خاص یک مذهب به کودک است همان طور که خود مذهب به کودک تحمیل شده است.
رئیسی مخاطب پیمان نامه را همه‌ی کودکان می‌داند که بر اساس آن کودک در سنین نوجوانی به تدریج صاحب عقیده خواهد بود و باید از آزادی ابراز آن بهره مند شود. والدین و اعضای خانواده کودک نیز در جاییکه عقیده خود را بر کودک تحمیل نمایند و یا مانع آزادی بیان و عقیده کودک شوند یا به حریم خصوصی کودک آسیب بزنند و یا بر خلاف منافع عالیه کودک اقدامی نمایند مثلاً سلامت و بهداشت عاطفی و روانی کودک را با خطر روبرو سازند، خطاب این قانون هستند.
وی معتقد است قوانین داخلی و اجرایی باید چگونگی حمایت از کودکان در مقابله با این آسیب‌ها را شناسایی و مانع آسیب کودکان شود. به نظر رئیسی امکان طراحی مکانیزمی برای مانع شدن اعضای خانواده به ترویج ارزش های اعتقادی خود بر روی کودکان تقریباً مشکل است. وی نکته‌ی مهم را این می‌داند که در پاره‌ای مواقع و جایی که ارزش‌های والدین متضمن خشونت نسبت به کودک باشد در برخی از نظام‌های حقوقی دولت‌ها مانع والدین در اعمال سلیقه همراه با خشونت نسبت به کودکان می‌شوند.
به گفته‌ی رئیسی در ماده‌ی ۴ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان، مصوب ۱۳۸۱ در ایران، آسیب به سلامت روان و اخلاق کودک جرم محسوب می‌شود اما اجرای آن با مشکل مواجه است چون متولی اجرای این بخش از قانون به روشنی معلوم نیست. هم‌چنین تعریفی از آسیب به سلامت روان که در جایی به خطا سلامت روح نوشته شده، ارائه نشده است.
فعالان حقوق بشر و مدافعین حقوق کودک در تلاشند تا علاوه بر رصد کردن میزان پایبندی ایران به کنوانسیون حقوق کودک، موارد نقض حقوق کودک را هم به نهادهای بین المللی گزارش کنند. ولی آن‌ها چقدر توانستند توجه جامعه‌ی جهانی، نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و سازمان ملل را به مسئله نقض حقوق کودکان در ایران جلب کنند؟
رئیسی با اشاره به مشکلات کار در حوزه کودک، سختی ارتباط فعالان داخل با مجامع جهانی و حقوق بشری و مسئله دستگیری و زندانی شدن مدافعان حقوق کودک و اتهاماتی که در دادگاه با آن مواجه می‌شوند می‌گوید: “همه‌ی آن‌چه که مد نظر شماست در جامعه‌ای بسته و متکی به ایدئولوژی مذهبی مانند ایران، به سادگی امکان تحقق ندارد. فعالان این عرصه علی‌رغم وجود موانع، تاکنون تلاش‌های بیشماری داشته‌اند و محصول تلاش آن‌ها را می‌توانیم در تحولات حقوق کودک ارزیابی کنیم. حقوق کودک با همه‌ی وابستگی‌اش به مذهب و سنت‌های نادرست، تحولات بیشماری نسبت به سایر بخش‌ها مانند حوزه‌ی حقوق زنان و یا اقلیت‌ها داشته است. این تحولات قطعاً ناشی از فعالیت اشخاص و نهادهای درونی و انعکاس مشکلات به بیرون از ایران است. تا زمانی که خودم وکالت بسیاری از کودکان را در کشور بر عهده داشتم، با در نظر گرفتن منافع موکلم از حمایت نهادهای حقوق بشری بین المللی در حمایت از حقوق موکلانم بهره مند می‌شدم”.
ارتباط با نهادهای بیرون از ایران می تواند به ضرر فعالان داخل تمام شود. این وکیل دادگستری علت آن را در برداشت نادرست مقامات داخلی و بهره برداری از اخبار و وقایع حوزه‌ی حقوق کودک توسط کسانی که در خارج از ایران هستند، جستجو می‌کند. وی به تخصص نداشتن برخی نهادهای مدنی خارج از کشور در حوزه‌ی حقوق کودک و حقوق بشر اشاره می‌کند و ضعف توان علمی و حقوقی در بسیاری از نهادهای مدنی بیرون از ایران را سد راه ارتباط دقیق و مناسب بین فعالان داخلی و نهادهای بین المللی و نیز سبب عدم تولید محتوای مناسب می‌داند. به همین دلیل رئیسی معتقد است نباید انتظار کار یک طرفه تنها از فعالان داخلی و نیز انتظار فعالیت مناسب از همه‌ی نهادهای بیرون از ایران داشت. با وجود این، وی اغلب اطلاعات سازمان ملل از شرایط سخت کودکان در ایران را مدیون تلاش فعالانی می‌داند که مستقیماً با کودکان و مشکلاتشان در کشور ارتباط دارند: “سوالات دقیقی که در جلسه‌ی یو.پی.آر گذشته در زمینه‌ی حقوق کودک از نماینده‌ی جمهوری اسلامی در ژنو شده است، نشان از موفقیت در این حوزه است”.
به گفته‌ی آقای رئیسی، ایران در زمینه‌ی “اعدام کودکان، دادرسی ویژه‌ی کودکان، حقوق آموزشی کودکان، ازدواج در کودکی و حق هویت کودکان” مرتکب نقض حقوق کودک شده است. هر چند از نظر وی به دلیل طولانی بودن ایام کودکی و تنوع حقوق کودک موارد متعددی در این زمینه می‌گنجد.
حکومت ایران با تحمیل حجاب به کودکان هفت ساله و کودکانی که در خانواده‌های مسلمان و مذهبی به دنیا نیامده‌اند و نیز به دلیل تحمیل باورهای مذهبی و ایدئولوژیکی به کودکان زیر ۱۸ سال مرتکب نقض حقوق کودک می‌شود.
رئیسی تحمیل حجاب و مذهب به کودکان را موضوع مهمی می‌داند که از نظر وی سازکار مناسبی برای رهایی کودکان از این شرایط فراهم نیست؛ نه در عرصه‌ی بین المللی حقوق بشر و نه در عرصه‌ی داخلی.
این فعال حقوق بشر معتقد است تا زمانی که نظام‌های آموزشی متکی به خواست دولت‌ها هستند و نظام خانواده دست از خودکامگی خود برای کنترل کودکان برندارد، هیچ قانونی نمی‌تواند شرایط بهتری را برای کودکان فراهم نماید.
اجبار به پوشش حجاب از مهد کودک‌ها تا آخر دبیرستان و همراهی جامعه تا حدود زیادی با آن زمینه را برای تحمیل شرایط فراهم می‌سازد که از نظر رئیسی گذر از این موضوع به آموزش بیش‌تر نیاز دارد و شاید بتوان گفت از برخی جنبه‌ها امکان گذر فراهم نیست.
وی در پایان می‌گوید: “سازوکار رهایی از اجبار در ادبیات حقوقی حوزه‌ی بین الملل حقوق بشر کودکان تا حدودی فراهم است اما در عمل حقوق نمی‌تواند چتر حمایتی بدان گستردگی که شما نشان می‌دهید، داشته باشد. در ضمن نباید از نظر دور داشت که خطاب پیمان نامه‌ حقوق کودک و یا سایر اسناد بین المللی، در مواقع زیادی خانواده‌ها هستند که باید در تحمیل عقیده به کودکان مراقب باشند”.

۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

دیدبان حقوق بشر: ایران مسیحیان و کلیساهای خانگی را تحت فشار گذاشته است

در سال ۲۰۱۶ نیروهای امنیتی همچنان مسیحیان و اعضاء کلیساهای خانگی را که در منازل برای عبادت گرد هم می‏آیند،  بیشتر از قبل تحت فشار گذاشته بود.
به گزارش «محبت‌نیوز» همزمان با انتشار گزارش سال ۲۰۱۶ موسسه‎ی «درهای باز» که طبق آن ایران در فهرست ۱۰ کشوری قرار گرفته که بر مسیحیان جفا می‌شود، گزارش سازمان «دیدبان حقوق بشر» نیز منتشر شد.

طبق این گزارش در سال ۲۰۱۶ سرکوب حقوق اساسی بشر به ویژه حق آزادی بیان در ایران ادامه داشته است.

به گزارش وب سایت «دیده‎بان حقوق بشر»، سارا لی ویتسون، مدیر خاورمیانه این سازمان در خصوص گزارش سال ۲۰۱۶ درباره ایران گفته است: «نیروهای امنیتی و قوه قضائیه، به موانع اصلی تحقق عدالت در ایران بدل شده اند. این در حالی است که اهداف اصلی اعلام شده آنها تحقق عدالت است. »

سارا لی ویتسون اضافه کرده است، تضعیف آزادیهای اساسی شهروندان و نادیده گرفتن حقوق مصرح [در قوانین ایران] شهروندان، فقدان اعتماد به نفس آنها را نشان می‌دهد که نمی‌توانند به طور مشروع حکومت کنند.

در بیست و هفتمین گزارش وضعیت حقوق بشر دیده‎بان حقوق بشر که ۶۸۷ صفحه است به مساله وضعیت حقوق بشر در ۹۰ کشور پرداخته شده است.

دیده بان حقوق بشر اضافه کرده است: «نیروهای امنیتی به سرکوب نوکیشان مسیحی، و اعضاء “کلیساهای خانگی” که در منازل به طور خصوصی برای عبادت و پرستش گرد هم می‏آیند، ادامه داد.»

در بخشی از گزارش درباره ایران آمده است: «با وجود آنکه سه سال از ریاست جمهوری حسن روحانی می‏گذرد، او هنوز به وعده خودش برای تلاش در جهت احترام بیشتر به حقوق مدنی و سیاسی مردم عمل نکرده است.»

این گزارش می‌افزاید: «در این سال، شمار زیاد اعدام‏‏ها به ویژه در مورد تخلفات مواد مخدر ادامه یافت. در حالیکه روحانی در ماه مه ۲۰۱۷ با انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری روبرواست، جناح‏‏های تندرو که بر دستگاه‏‏های امنیتی و قضایی کشور تسلط دارند، با بی‌احترامی آشکار نسبت به معیارهای حقوقی کشوری و بین‌المللی به سرکوب شهروندانی که می‏خواستند از حقوق حقه خود برخوردار گردند، ادامه دادند.»

 همچنین آن دسته از اتباع ایرانی که دارای تابعیت دوگانه هستند و نیز شهروندانی که از خارج به ایران بازگشته بودند به ویژه در معرض خطر دستگیری مقامات ایران که آنها را “عوامل غرب” می‏خواندند، قرار داشتند.

دیده‌بان حقوق بشر می‌گوید، «علیرغم کاهش اولیه اعدام‏‏ها در ماه‏‏های نخست ۲۰۱۶، مقامات ایران تا ۲۵ اکتبر حداقل ۲۰۳ تن را اعدام کرده اند. اما به گزارش گروه‏‏های حقوق بشر شمار اعدام شدگان ممکن است به ۴۳۷ تن برسد.»

این گزارش تاکید کرده است:«دادگاه‏‏های ایران و به ویژه دادگاه‏‏های انقلاب به طور مرتب در برگزار کردن محاکمات عادلانه، قصور ورزیده‏ اند و گفته می‏شود که این دادگاه‏‏ها در محاکمات خود، به اعترافاتی استناد می‏کنند که تحت شکنجه گرفته شده است. قانون ایران، حق متهم برای دسترسی به وکیل، به ویژه در طی مرحله بازجویی را محدود می‏سازد.»

دیده بان حقوق بشر می گوید:«آزادی بیان و ابراز عقاید مخالف، کماکان دچار محدودیت شدید بود و مقامات به دستگیری و متهم کردن روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و فعالان رسانه‏‏‌های اینترنتی که می‏خواستند از حق خود برای آزادی بیان استفاده کنند، ادامه دادند.»

این سازمان در ادامه به وضعیت بهائیان در ایران اشاره کرده و گفته است، حکومت ایران «بهائیان از داشتن آزادی مذهب محروم می‏نماید و علیه آنان تبعیض قائل می‏شود. از اکتبر ۲۰۱۶ حد اقل ۸۵ بهایی در زندان‏‏های ایران محبوس بوده‏‌اند.»

این گزارش تاکید کرده است: «در ماه اوت، تعدادی از چهره‏‏ های اهل تسنن در مناطق کرد نشین، پس از انتقاد از اعدام حداقل ۲۰ تن در روز ۲۲ اوت، احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفتند.»

کلیساها و کنیسه‌ها در دی ماه ۱۳۵۸ به پادگان تبدیل شدند

پیروان ادیان، زیر تیغ جمهوری اسلامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و از برکت فتوای بنیانگذار جمهوری اسلامی در یک نگاه اجازه هرگونه ساخت و ساز کلیسا در کشور ممنوع اعلام شد و بعضن بسیاری از کلیساها نیز در برخی از شهرهای ایران نیز بدستور مقامات اطلاعات بسته شد.در پی وعده‌های حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم مبنی بر بهبود وضعیت اقلیت‌های ساکن در استان‌های مختلف ایران، این گروه‌ها بعضن با اشتیاق به پای صندوق‌های رأی رفتند و به روحانی رأی دادند . پژوهشگران سوئدی ایران را دومین کشور جهان در تبعیض نژادی ومذهبی می دانند اغلب مردم جهان بر این باورند که نژاد پرستی خطرناک ترین آفت عصر حاضر و یکی از عوامل عقب ماندگی در کشورهای گرفتار تبعیض نژادی یا دینی – مذهبی به شمار می رود.
به دنبال صدور فرمان تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی در ماه‌های ابتدای انقلاب اسلامی برنامه ریزی شد کلیساها و کنیسه‌ها به پادگان آموزشی تبدیل شوند و پیروان ادیان را مجبور نمودند به این ارتش بپیوندندکمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روح‌الله خمینی در فرمانی به دنبال تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی از قشرها و گروه‌های مختلف مردم خواست تا به این ارتش بپیوندند.

حجت‌الاسلام امیر مجد از مسئولین ارشد این طرح در گفتگو با روزنامه کیهان چاپ بیستم دی ماه سال ۵۸ به تشریح کم و کیف این طرح پرداخت و تاکید نمود که اقلیت‌های دینی هم باید عضو این ارتش شوند.

برای این منظور ستادی تشکیل شد و قرار شد کلاس‌های نظامی، آموزش عملی و ایدئولوژیکی برگزار شود در پایان هر دوره کارت پایان دوره نظامی به افراد ارائه شود. در این پروژه افراد به گروه‌های ۲۲ نفره تقسیم می‌شدند و به آنها ماموریت های نظامی اجباری واگذار می‌شد.

آنطور که این مقام مسئول گفته بود هدف از تشکیل این گروه‌ها انجام ماموریت‌های مخفی و گاهی علنی برای مقابله با خرابکاری‌های دشمن و نفوذ در تشکیلات آنها بود.

آنها هر کدام در یک محله که در آن سکونت داشتند مشغول خدمت می‌شدند و مجوز داشتند تا اسلحه و سنگ و چوب و حتی کوکتل مولوتف استفاده کنند و بعضی از آنها نیز اسلحه در اختیار داشتند.

مقرر شده بود کلیساها، کنیسه‌ها و معابد محل آموزش این افراد باشد و سپاه پاسداران نیز برای آموزش آنها در جنگ‌های چریکی همکاری می‌کرد و نحوه ساخت انواع سلاح‌ها و بمب‌های انفجاری به آنها آموزش داده می‌شد.امیرمجد در بخشی از گفتگو عنوان می‌کند، « پیروان ادیان ، مسیحیان ارمنی و آشوری، کلیمی‌ها و زرتشتیان، با روحانیون باید تماس بگیرند و نظر آنها را جلب کنند تا در این کلاس‌ها شرکت کنند و کلاس‌های آنان نیز در کلیساها و معابد تشکیل خواهد شد.

ابتدای انقلاب روح‌الله خمینی ادعا نموده بود « پیروان ادیان در آینده آزاد هستند و در ایران در رفاه زندگی خواهند کرد و ما با آنها با کمال انصاف و مطابق با قانون عمل خواهیم کرد».

این درحالیست که پس از انقلاب استخدام مسیحیان و دیگر پیروان ادیان در ارگان‌های رزمی و نظامی ممنوع شد، اما آنها به طور اجباری به خدمت سربازی اعزام می‌شوند.



تعلیم یا توهین و تهدید‼️

سالها گمان میکردیم افزایش دانش وسواد آکادمیک شخص، رابطه ی‌ مستقیمی بابالارفتن فهم وشعور او در اجتماع دارد. اما زهی خیال باطل.گویا برخی و تاکید میکنیم برخی از اساتید با بالا رفتن سواد و دانششان، تنها زورگویی و قلدرمآبی در فضای مقدس دانشگاه را آموخته اند و مسئولیتی که به امانت به آنهاسپرده شده است راهمچون چماقی برای خرد کردن شخصیت دانشجویان به کار میبرند.
باخبر شدیم فردی که شرم داریم نام مقدس استاد رابه او اطلاق کنیم، در واکنش به مطلب طنز یکی از دانشجویان در یکی از گروه های تلگرامی، اقدام به توهین و تهدید این دانشجو کرده و با تهمت زدن به این دانشجو، مطلب طنزی که هیچگونه توهین و تخریبی علیه هیچ شخص خاصی نبود را به یکی دیگر از اساتید نسبت میدهد. در ادامه هنگامی که این استاد با توضیحات دانشجو در مورد اینکه مطلبش اشاره به هیچ شخص خاصی نداشته و تنها جنبه طنز دارد، روبه رو میشود، با وقاحت تمام میگوید:کاری میکنم که فریاد نزده ات به عرش برسه و آوازه این تنبیه تا ابد در این دانشگاه ماندگار بشود.
متاسفانه گستاخی برخی از این دست استاد نماها به حدی رسیده است که هم شاکی میشوند، هم قاضی میشوند و هم حکم را اجرا میکنند و انگار نه انگار که رسیدگی به تخلفات مرجع مشخصی دارد و وظیفه ی استاد تدریس است و حق سوء استفاده از جایگاهش را ندارد.
شورای صنفی دانشگاه صنعتی‌‌‌‌‌ نوشیروانی بابل به عنوان تنها نهاد مدافع حقوق دانشجویان این دانشگاه، اعلام میدارد که به جد، پیگیر برخورد با این قبیل رفتار های زشت و زننده خواهد بود واز مسئولین ذی ربط خواستار است تا با برخورد قاطع با فرد خاطی از تکرار این اتفاقات جلوگیری کند.
بدون شک حرمت و آبروی اشخاص از هرچیزی مهمتر است و در صورت تکرار این موضوع، خاطره ی ۲۹اردیبهشت سال قبل را با انسجام هرچه بیشتر تکرار خواهیم کرد.»



مایده السادات حسینی راد شهروند بهایی ساکن اصفهان به دلیل اعتقاد به مذهب بهایی از دانشگاه اخراج شد.


این شهروند بهایی پیشتر در کنکور سراسری امسال با نقض در پرونده روبرو بود و پس از رفع نقض پرونده و ورود به دانشگاه از دانشگاه اخراج شده است.
خانم حسینی راد پس از نقض در پرونده در آزمون سراسری سال جاری دانشگاه و پیگیری از سازمان سنجش دانشگاه با وی تماس گرفتند و گفتند که می تواند در دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته آمار و ریاضیات شروع به تحصیل کند اما قبل از پایان ترم اول بعد از اولین امتحان ترم سایت دانشگاه برای او بسته شد و دانشگاه با او تماس گرفت و به او اعلام کرد که صلاحیت وی توسط سازمان سنجش بخش گزینش دانشجویان تایید نشده است و باید به سازمان سنجش مراجعه کند و علت را جویا شود.
پس از انجام پیگیری های لازم در سازمان سنجش وی به همراه مادرش به سازمان سنجش رفت و در ملاقات با رییس بخش گزینش، او اظهار داشت که این ماجرا رشته درازی دارد و ادعا کرد که از طرفداران بهاییان است در صورتی که خانم حسینی راد پاسخ داد که پیشرفتی در این سال ها از جانب شما صورت نگرفته و اوضاع بهاییان همان طور که بوده باقی مانده . او از جواب دادن امتناع کرد و سعی داشت تا خودش را از ماجرای مقصر بودن کنار بکشد و مقصر را سازمان علوم و فناوری و سازمان اطلاعات می دانست.
این دانشجوی محروم از تحصیل در مقطع کارشناسي از دانشگاه اخراج شد و مدارکی جهت اخراج وی تحویل داده نشده است.»