۱۳۹۷ مهر ۷, شنبه

دموکراسی چیست ؟


تناسب دموكراسي و آزادي چيست؟ آيا دموكراسي و آزادي يك چيز هستند؟ اگر دموكراسي آزادي است، پس آزادي چيست؟ براي شناخت منطقي نسبت به هر مشي و ايدئولوژي و پديده بايد به كنه و ذات آن رجوع كرد كه بر چه اساس استوار است و مبنا و ريشه آن چيست.
براي شناخت و فهم دموكراسي نياز است آزادي را بشناسيم. آنگاه كه نسبت به آزادي داراي شناخت منطقي شديم خواهيم توانست بر اساس اين شناخت از آزادي به شناخت دموكراسي هم دست يابيم و تناسب آزادي و دموكراسي را بفهميم. این نظر وجود دارد  كه آزادي واژه‌ يي خام و خالص است و در بسياري از مواقع مورد استفاده‌هاي سوء واقع شده است. پس براي اينكه آزادي مورد سوءاستفاده واقع نشود و از معناي واقعي خود تهي نگردد و به ضد ارزش‌هاي خود بدل نشود بايد آن را تا جايي كه امكان دارد تعريف منطقي كرد تا درصد استفاده‌هاي سوء عليه آزادي را به حداقل ممكن تقليل داد.   آزادي در صورت خالص همينطور كه دلپذير است فريبنده نيز هست. آزادي در صورت خالص استعداد تحريف‌پذيري فراوان دارد. آزادي وقتي تعريف شود محدوديت‌هاي قانوني فرد و گروه و دولت‌ها نيز مشخص مي‌شود. وقتي كه به چيستي آزادي دست يافتيم به چيستي دموكراسي هم دست يافته‌ايم. به عبارتي تعريف آزادي يا آزادي تعريف شده يعني دموكراسي.
پس همين كه به تعريف آزادي اقدام ورزيديم اصول دموكراسي هم بر ما رخ خواهند نمايانيد و دموكراسي تعريف مي‌شود. چون پس از مشخص شدن حدود و اختيارات هر كس و هر نهاد دموكراسي شكل مي‌گيرد. پس آزادي و دموكراسي از يك جنس هستند اما يك چيز نيستند. اما آزادي چيست؟ آزادي كليتي است كه داراي ارزش مطلق است.   اما اين ارزش مطلق در حالت كلي خود داراي اين استعداد است كه مطلق به ضد خود تبديل شود.
يك سنگ مرمر را در نظر آوريم. در حالت عادي و صورت طبيعي اين سنگ يك موجوديت با ارزش است اما به علت كلي بودن استعداد پذيرش صورت‌هاي گوناگون را دارد. از اين سنگ هم مي‌توان سنگ قبر ساخت و هم مي‌توان تمثال «آفروديت » را آفريد. آن گاه كه پيكرتراشان از اين موجوديت كلي و سنگ بدون شکل تمثال آفروديت را تراشيدند ارزشي مشخص و ملموس از ارزش كلي به دست آمده است.   تمثال زيباي آفروديت دموكراسي و سنگ كلي  و بدون شکل ، آزادي است. همينطور كه اشاره شد وقتي يك طراح در همان گام نخست اقدام به تعريف آزادي كرد آزادي از حالت كلي و صورت خام خود بيرون خواهد آمد و هرچه در اين تعريف طراح پيش‌تر رود آزادي پخته‌تر خواهد شد و از خامي بيشتر فاصله خواهد گرفت. آزادي پخته يعني دموكراسي. محدوديتي كه در اينجا منظور و مورد بحث است از نوع نقيض آزادي نيست بلكه متجانس با آزادي يا به عبارتي روشن‌تر متجانس با آزادي انساني است.   آزادي تا وقتي محدوديت‌هاي قانوني بر خود نپذيرد براي انسان آزادي نيست بلكه نوعي حيات جنگلي خواهد بود. در اصل آزادي در شكل خام و خالص يك نوع زندگي رمه‌يي و حيات جنگلي است. اما وقتي آزادي به خود محدوديت پذيرفت قانوني خواهد بود و شكل قانونمند آزادي برابر با دموكراسي است.
به عبارتي محدوديت نشان دادن حريم‌ها است. منظور از محدوديت اين است كه شخص نخست وارد حريم شخصي و قانوني شخص دوم نشود و همينطور شخص دوم وارد حريم خصوصي شخص سوم نشود و اين تناسب تا بي‌نهايت ادامه خواهد داشت. وقتي به صورت كلي به اين روند نگاه مي‌كنيم شاهد خواهيم بود حريم شخصي شخص نخست نيز محفوظ مانده است. محدوديت قانوني نقيض دموكراسي نيست بلكه در عمل به وجود آورنده و نگاهبان دموكراسي است.  پس دموكراسي آزادي قانونمند است و وقتي پاي قانون به ميان آمد منظور تحميل محدوديت‌هاي لازم و ضروري براي دوام و بقاي يك ارزش است.
آزادی و دموکراسی ، شاید به تعبیری بیشترین واژه هایی باشند که در حیطه نظام سیاسی در کشور های در حال توسعه با فضای سیاسی کنترل شده و محافظه کارانه به کار برده می شوند. مفاهیمی که غالباً دست مایه سیاست مداران برای جلب توجه آرا مردم در محیط های به نسبت بازتر و شعار اصلی مبارزان سیاسی در نظام های سیاسی بسته تر می می باشند. اما این دو مفهوم گاهی به تسامح و یا به عمد (جهت نیل به اهدافی خاص،) مترادف هم به کار برده می شوند. قبل از طرح موضوع اصلی لازم است به مفهوم دیگری توجه کنیم که به درک بهتر این مقولات می انجامد.
مساوات:
مساوات را غالبا به عنوان غایتی سیاسی می شناسانند، آرمانی که ارزش دارد به صورت مراد و مقصود آدمی درآید. آن هایی را که سنگ شکلی از مساوات را به سینه می زنند، مساوات طلب می خوانند. انگیزه نیل به این مساوات معمولاً انگیزه ای اخلاقی است.
ولی ((مساوات)) را باید به چه معنا بگیریم؟ پیداست که هرگز امکان ندارد که انسان ها از هر لحاظ مساوی باشند. افراد از جهت هوش، زیبایی، توانایی جسمانی، قد و قامت، رنگ مو، محل تولد، سلیقه لباس پوشیدن و بسیاری جهات دیگر با هم فرق دارند. خنده دار است که بگوییم افراد مطلقاً از هر لحاظ مساوی باشند. هم گونی تام و تمام گرایی چندانی ندارند.مساوات طلبان نمی توانند جهانی را توصیه کنند که ساکنانش جاندارانی باشند شبیه سازی شده. با این حال، به رغم این که تعبیر مساوات به صورت هم گونی تام و تمام، آشکارا مضحک و خلاف عقل است، شماری از مخالفان مساوات طلبی پای خود را در یک کفش می کنند که آن را به این صورت نشان دهند. این کار نمونه ای است از ساختن آدمی پوشالی ؛ ایجاد هدفی آسان به این منظور که صرفاً آن را سر نگون کنند. آن ها با اشاره به وجوه مهم تفاوت در میان افراد، یا با گفتن این که حتی اگر بتوان به هم گونی تقریبی دست پیدا کرد افراد بی درنگ به موضعی مانند وضع سابق خویش بازگشت می کنند به تفکر خویش، بطلان مساوات طلبی را به اثبات رسانده اند. ولی چنین حمله ای تنها بر کاریکاتوری از نظریه مساوات طلبی فاتح می شود و به غالب اشکال مساوات طلبی آسیبی نمی رساند.پس مساوات همواره مساوات از برخی جهات است نه از هر جهت. بدین قرار وقتی کسی خودش را مساوات طلب می خواند مهم است که ببینیم منظور او از مساوات چیست. به تعبیر دیگر، واژه ((مساوات)) هنگامی که در سیاقی سیاسی استفاده می شود، کم و بیش بی معناست مگر این که توضیح داده شود و این که این کار به دست چه کسی و یا کسانی باید صورت گیرد. پول، دسترسی به شغل و قدرت سیاسی تعدادی از چیز هایی است که مساوات طلبان غالبا می گویند باید به طرزی مساوی تقسیم شود یا به طرزی که نزدیک مساوات بیش تری باشد. درست است که سلیقه افراد به شکل چشمگیری متفاوت است، اما این چیزها می توانند در فراهم کردن آن قسم زندگی که ارزش زیستن دارد و دلپذیر است نقش مهمی داشته باشند. تقسیم این چیزهای نیکو یا امکانات به طرزی که نزدیک مساوات بیش تری باشد راهی برای اعطا کرامتی یکسان به همه انسان ها است. تمام گزاره های مطرح شده اعم از تقسیم پول، دریافت ها، قدرت سیاسی، شغل و غیره خود نوع خاصی از مشکلات را به وجود می آورد که قابل توجه و نقد است. این که در تقسیم مساوی ثروت، رویایی و ناپایدار بودن تقسیم، نیازهای مختلف، شایستگی های مختلف و غیره مطرح می شود که با خود مشکلات فراوانی به همراه دارد. روش ((تبعیض وارونه)) نیز از دیگر راه کار های برقراری مساوات است که توضیح و نقد این میاحث در این مختصر مقدور نیست.
دموکراسی:
یکی از حیطه هایی که در آن مساوات می جویند، حیطه مشارکت سیاسی است. دموکراسی را به عنوان روشی برای سهیم کردن همه شهروندان در تصمیم گیری های سیاسی بزرگ می دانند. دموکراسی در اصل در (( دولت شهر )) های یونان باستان پدید آمد و منظور از آن حکومت (( دموس )) یا (( عامه مردم )) است، به تعبیری دیگر، حق همگان برای شرکت در تصمیم گیری در مورد امور همگانی جامعه می باشد. دو نگرش بالقوه و البته مغایر در خصوص دموکراسی شکلی بارز دارند. نگرش اول بر این معنا تاکید می ورزد که لازم است اعضای اجتماع فرصت شرکت در اداره شرکت را داشته باشند، مشارکتی که معمولا از راه رای دادن صورت می گیرد. نگرش دوم بر لزوم حکومتی دموکراتیک برای انعکاس منافع حقیقی مردم اصرار می ورزد، حتی اگر خودشان ندانند که منافع حقیقی آن ها در چیست.
البته دموکراسی خود چندین زیر شاخه مهم دارد. از جمله می توان دموکراسی بی واسطه یا مستقیم، دموکراسی مبتنی بر نمایندگی، دموکراسی خلقی یا توده ای، دموکراسی صوری و دموکراسی مسیحی را نام برد. هم چنین دموکراسی در اشکال سازمانی و صنعتی نیز نمایان می شود که می توان از جمله به دمکراسی دانشجویی اشاره کرد. در ادامه به بررسی برخی از این اشکال، به اختصار می پردازیم.
دموکراسی بی واسطه یا مستقیم:
اولین حکومت های دموکراتیک به شکل دموکراسی بی واسطه یا مستقیم بودند؛ یعنی آن هایی که واجد شرایط رای دادن بودند به جای آن که نمایندگانی برگزینند، خود درباره هر موضوعی بحث و تبادل نظر می کردند و رای می دادند. دموکراسی بی واسطه تنها در صورتی شدنی است که شمار مشارکت کنندگان اندک باشد یا تصمیم هایی که باید اتخاذ شود نسبتاً محدود و کم باشند. دشواری های عملی موجود در زمینه رای دادن شمار کثیری ار افراد درباره طیف گسترده ای از موضوعات، بسیار است، هر چند ممکن است وسائل ارتباط الکترونیکی سرانجام این امکان را مهیا سازند. ولی حتی اگر این مقصود حاصل شود، برای این که چنین حکومت دموکراتیکی به چنین تصمیمات معقولی دست پیدا کند لازم است رای دهندگان درک مناسبی از موضوعات مورد رای گیری داشته باشند، چیزی که لازمه آن زمان کافی و برنامه آموزشی است.
دموکراسی مبتنی بر نمایندگی :
حکومت های دموکراتیک کنونی از نوع دموکراسی مبتنی بر نمایندگی هستند. در این نوع دموکراسی انتخاباتی برگزار می شود که در آن ها رای دهندگان نمایندگان دلخواه خود را بر می گزینند. آن گاه این نمایندگان در روند تصمیم گیری های روزمره که خود ممکن است بر اساس شکلی از اصول دموکراتیک سازمان یافته باشد شرکت جویند.دموکراسی های مبتنی بر نمایندگی از پاره ای جهات به حکومت مردم نایل می شوند اما از پاره ای جهات دیگر به این مقصود راه نمی برند. از آن جهت به این مقصود می رسند که منتخبان برگزیده مردم هستند. با این حال، نمایندگان هنگامی که برگزیده می شوند معمولا در مورد ریز مسائل، به تامین خواسته های مردم مقید و ملزم نمی مانند. برگزاری مکرر انتخابات تدبیری حفاظتی است در برابر سو استفاده از قدرت. بعید است آن نمایندگانی که خواسته های رای دهندگان را به دیده بزرگوارانه نمی نگرند بار دیگر انتخاب شوند.
دموکراسی خلقی یا توده ای:
این نوع از دموکراسی، دموکراسی است که کمونیست ها برای جدا کردن نظام سیاسی خود، که نظام تک حزبی است، از نظام های سیاسی چند حزبی، که دموکراسی سنتی است، و از نظر آن ها (( دموکراسی بورژوایی )) نامیده می شود، به کار برند. در این نظام، حزب کمونیست خود را نماینده (( اکثریت )) جامعه می پندارد و برای (( اقلیت )) که طبقه یا طبقات استعمار گر نامیده می شود، حق سیاسی نمی شناسد. پس می توان نتیجه گرفت در این نوع دموکراسی، اصول دموکراسی به معنای رایج در سنت لیبرالیسم رعایت نمی شود. به این نوع دموکراسی، (( دیکتاتوری پرولتاریا )) نیز می گویند.
دموکراسی مسیحی:
دموکراسی مسیحی، عنوانی است که برای ایدئولوژی گروهی از حزب های سیاسی اروپا که با کلیساهای مسیحی و غالبا کاتولیک متحدند و (( حزب دموکرات مسیحی )) نامیده می شوند، به کار برده می شود. در قرن نوزدهم این حزب ها اغلب ضد امپریالیسم، ضد سوسیالیسم و ضد یهود بودند. این نوع دموکراسی بیشتر برای قدرت یابی سیاسی مجدد کلیسا مطرح شده بود اما همیشه رابطه احزاب با واتیکان مطلوب نبوده است.
نقد دموکراسی:
شماری از نظریه پردازان مخصوصاً آن هایی که تحت تاثیر کارل ماکس (۱۸۱۸- ۱۸۸۳) قرار دارند، به آن اشکال دموکراسی که طرح کلیشان در بالا ترسیم شد تاخته اند و مدعی شده اند که این اشکال صرفا حسی دروغین از مشارکت در تصمیم گیری سیاسی پدید می آورند. آن ها ادعا می کنند که روال های رای گیری تضمین کننده حکومت نیست. ممکن است برخی رای دهندگان ندانند که نیکوترین منافع ایشان در چیست، یا فریفته سخنرانان قابل شوند. وانگهی، طیف نامزدهایی که در اغلب انتخابات پیشنهاد می شوند امکان انتخاب راستین برای رای دهندگان فراهم نمی کنند. مارکسیست ها این نوع دموکراسی را (( دموکراسی بورژوایی )) می دانند که صرفا انعکاس دهنده مناسبات موجود قدرت است که خود حاصل مناسبات اقتصادی است. به صورت کلی دموکراسی را خیالی واهی می پندارند.دعوی دیگری که علیه دموکراسی اقامه می شود، عدم تخصص رای دهندگان است. مشهور ترین منتقد دموکراسی افلاطون، متذکر شده است که لازمه تصمیم گیری درست سیاسی داشتن خبرگی و تخصص فراوان است یعنی همان چیزی که بسیاری از رای دهندگان حظی از آن نبرده اند. بنابر این دموکراسی بی واسطه قریب به یقین منجر به نظام سیاسی بسیار کم مایه ای می گردد، زیرا حکومت در دست مردمی خواهد بود که مهارت یا معرفت چندانی در زمینه کاری که می کنند ندارند. انتقادات مشابهی نیز به انواع دیگر دموکراسی می گیرند مثلا در دموکراسی مبتنی بر نمایندگی می توان مدلل آورد که ممکن است نمایندگان توده مردم را بفریبند یا از منابع و قدرت خود به طور پنهان سو استفاده کنند و یا خط مشی های فکری خود را به نظام سیاسی حاکم دیکته کنند.
دعوی دیگر مسئله پارادوکس است. این موضوع این گونه مطرح می شود که مثلاً اگر من با موضوعی موافق باشم و رای اکثریت مخالف رای من باشد و به تبع نظام دموکراتیک رای اکثریت حاکم شود، آن گاه وظیفه و تکلیف من چیست؟ آیا باید به اکثریت احترام گذاشت و از نظر شخصی و منافع خود چشم پوشی کرد؟ اگر آری مطرح می شود که چرا باید منافع و نظر دیگران بر منافع و نظر من ارجحیت داشته باشد؟