۱۳۹۷ فروردین ۱, چهارشنبه

دنیای غرور





دنیای غرور....                                                          
در دنیای غرور انسان ها جایی برای من نیست
برای ما و بیداری، برای رویا برای روشنی
کاش پلید بودیم ورنه ما را با سبزینه ها چه ؟
کاش معیار بودیم ورنه ما را با عتیقه ها چه ؟
کاش ثبت بودیم ورنه ما را با زمینه ها چه ؟
کاش یکدست بودیم ورنه ما را با جبیره ها چه ؟
دنیای غرور....
کاش ما درد بودیم، فهم و بیداری کجا بود ؟
کاش بی صدا بودیم، ناله و حقیقت کجا بود ؟
کاش کلید بودیم، بازی و صندوقچه کجا بود ؟
کاش بانک بودیم، مال و دوزنده کجا بود ؟
کاش قدر بودیم، دانه و شَلیته کجا بود ؟
کاش ما رسالت بودیم، مگر آن جاودانه ها چه شد ؟
کاش کوبنده بودیم، مگر آن استخوان ها چه شد ؟
کاش تاریک بودیم، مگر آن فریاد ها چه شد ؟
کاش انقلاب بودیم، مگر آن بادبادن ها چه شد ؟
کاش حسرت بودیم، مگر آن جسارت ها چه شد ؟
بی پهلو بوی لاله می دهیم، پس آن نوازش ها چه شد ؟
در کوچه ها سر گردانیم، آن آرامش ها پس چه شد ؟
در همین موقع معده غلت می خوریم، آن عهد و پنهان ها چه شد ؟
خاک بازی می کنیم، پس آن پیامد ها چه شد ؟
چه شد آن دنیای غرور ؟ برای بیداری برای خواب، برای زندگی برای فهم، برای غرور برای حق ؟