۱۳۹۷ فروردین ۱, چهارشنبه

ما همه رهگذریم






ما همه رهگذریم....
من در این بادیه از صبح ازل راه خزان میرانم
در آن حالیه از راه خزان باد صبا می خوانم
چه در این خواندن ها صبح سحر می آید
پس در این آمد و رفت هاست که سحر اذان میداند
ما را چه گنه که در همین موقع این بادیه ها رهگذریم ؟
ما را اینگونه نبین دیده در جان فکنیم
ما همه خورشیدیم اما ابر هارا میدریم
ما در این دریدن ها چه غزل ها گفته ایم که برای بوییدن شاخه گل نسترن خون دلها خورده ایم
ما همه رهگذریم ؟....
ما همه رهگذریم....
ما در این رهگذری چه بادیه ها خورده ایم
ما در این بادیه ها چه باده ها گفته ایم
ما در این گفته ها چه جام ها سپرده ایم
ما در این سپرده ها چه خانه ها سترده ایم
ما در این سترده ها چه گنج ها نهفته ایم
ما در این نهفتن ها چه بام ها فروخته ایم
ما در این فروختن ها چه جامه ها دریده ایم
ما در این دریدن ها چه گرگ ها شمرده ایم
ما در این شمردن ها چه از قلم انداخته ایم؟
ما همه رهگذریم؟....
ما همه رهگذریم....