۱۳۹۷ فروردین ۱, چهارشنبه

سکوت





سکوت....
سکوتم لحظه هایم را بو می کند
در دلم آتشی ست طوفان می کند
سکوت که می کنم پنجره ها می میرند
نرم می شود لحظه هایم آرام جان می گیرم
می گیرند جانم و صدایم می کنند
فریاد هم که نکُشند دزدکی نگاهم می کنند
اشک می ریزم و میخندم، خاکی ست نَفَسَم
میچرخد روزگار، نَفس بر نَفَس است
می بارد باران و آفتابم می کند
سایه افکنده بر دل رسوایم می کند
چراغِ چَشمم خاموش می شود
می سوزد بی پَروا  تمامم می کند
باز زمین فکرم را جارو می کند
جارو فکری رویایی می کند
تاریک که شد چشم و دل و جانم
دستِ تَمَنای خورشید رهایم می کند